حس هفتم حس جاری زندگی

آیا دوست دارید ذهن‌تان را جوری تنظیم کنید و بدن‌تان را جوری هک کنید که همیشه در حالتی مثبت باشید و روی دور موفقیت بمانید؟ در این مطلب 3 راز موفقیت در زندگی را می‌گوییم که شما هم می‌توانید از آنها برای برنامه‌ریزی ذهن‌تان الگو بگیرید تا از همان لحظه‌ای که از خواب بیدار می‌شوید در حالتی از موفقیت و کامیابی باشید و در طول روز نیز، تصمیم‌گیری‌‌های‌تان به گونه‌ای باشد که شما را به سمت خواسته‌های‌تان سوق دهد.

 

یکی از بزرگترین تله‌هایی که در جامعه‌ی مدرن وجود دارد، اتوپایلت کردن (هدایت خودکار) سُکان زندگی است؛ یعنی مرده‌ی متحرک بودن و انجام هر کاری که دیگران انجام می‌دهند. بیشتر ما به شدت مشغول واکنش نشان دادن و پاسخ دادن به پیرامون‌مان و چیزهایی که اطراف‌مان روی می‌دهد هستیم. در حالی که باید با توجه به دنیایی که خاص خودمان است دست به عمل بزنیم و مسئول دنیای خود و واقعیت متعلق به خودمان باشیم. ما فراموش می‌کنیم که حواس‌مان به خودمان باشد و اهداف‌مان را از یاد می‌بریم.

هشیار باشید

اگر در تصمیم‌های روزمره‌تان آگاه و هشیار باشید، اعمال و رفتارهای مناسب‌تری خواهید داشت که به شما در رسیدن به اهداف‌تان کمک خواهد کرد. در زندگی هدف داشته باشید، بر اساس ارزش‌ها و اولویت‌های‌تان دست به عمل بزنید و اجازه ندهید دیگران به شما بگویند چه بکنید یا چطور کاری را انجام دهید.

وقتی شروع می‌کنید به گرفتن تصمیم‌های آگاهانه‌تر، این فکر به سراغ‌تان می‌آید که آیا با این کار به هدف‌تان نزدیک‌تر خواهید شد یا از آن فاصله خواهید گرفت. دلیل کاری که اکنون در حال انجامش هستید چیست؟ چرا این کتاب را می‌خوانید؟ کار دیگری ندارید انجام دهید؟ یا همین سایتی که الان مشغول مطالعه‌اش هستید؛ آیا یک یا چند نکته‌ی مفید برای‌تان دارد تا هوشمندانه آنها را در زندگی‌تان بکار ببرید و جوری شرایط‌‌ تان را بهتر کنید که در مسیر دلخواه‌تان پیش بروید؟

اهداف‌تان چیست؟

– سالم باشید؟ وزن کم کنید؟ اندامی متناسب داشته باشید؟

– به شغل رویایی‌تان دست پیدا کنید؟ خانه‌ی رویایی‌تان را بخرید؟ زندگی رویایی‌تان را داشته باشید؟

– به سرمایه‌ی مشخصی دست پیدا کنید؟ تشکیل خانواده دهید؟ زن یا مرد رویاهای‌تان را ملاقات کنید؟

اگر واقعا می‌خواهید به اهداف‌ و خواسته‌های‌تان برسید و انها را به واقعیت تبدیل‌ کنید، سه کار است که باید هوشیارانه و محسوس انجام‌شان دهید.

1. اهداف‌ خود را بنویسید.

2. یک سیستم اعتقادی قدرتمند خلق کنید.

3. روی خودتان سرمایه‌گذاری کنید.

1. اهداف‌تان را بنویسید

یک راز موفقیت در زندگی این است که اهداف‌تان را بنویسید. اولین کاری که صبح انجام می‌دهید، تعیین می‌کند که روزتان چگونه قرار است باشد. ذهن‌تان را جوری برنامه‌ریزی کنید که از همان لحظه‌ی بیدارشدن در شرایطی قوی و توانا باشد؛ با این روش، قطعا یک روز عالی و مفید خواهید داشت. حالا چطور می‌توانید چنین شرایطی را برای خودتان ایجاد کنید؟ با نوشتن اهداف‌تان هر روز صبح. وقتی این کار را کردید، دور مهم‌ترین هدف‌تان خط بکشید؛ هدفی که در درازمدت، بیشترین تاثیر را در زندگی‌تان خواهد گذاشت. حالا از خودتان بپرسید: «امروز چه کارهایی می‌توانم انجام دهم که همه چیز را تغییر دهد و من را به این هدفم نزدیک‌تر کند؟» تمام کارها و اقداماتی را که به ذهن‌تان می‌رسد یادداشت کنید، دور دو مورد از مهم‌ترین‌های‌شان را خط بکشید و شروع کنید. تا زمانی که انجام‌‌شان نداده‌اید متوقف نشوید.

این، شیوه‌ای بی‌نهایت موثر و عالی است که همان اول صبح شما را در شرایطی درست و مطلوب قرار می‌دهد. به جای اینکه صبح، سرگردان و خواب‌آلود باشید و نیم ساعت طول بکشد تا بیدار و هشیار شوید، ذهن‌تان را تنظیم می‌کنید تا پربازده و موفق باشد. یک دلیل خوب دیگر برای نوشتن اهداف‌تان این است که با خواندن‌شان احساس خوبی خواهید داشت؛ جوری آنها را بنویسید که انگار همین الان به نتیجه رسیده‌اند. با تکرار هر روزه‌ی این نوشتن و خواندن، خوشفکری و مثبت‌اندیشی شما تضمین خواهد شد و طبق اهداف‌تان عمل خواهید کرد. اهدافی که روی کاغذ نیایند، فقط آرزو هستند و بس! قدرت و نیرویی که در نوشتن اهداف پنهان است شما را به سمت دومین شرط لازم برای موفقیت سوق می‌دهد:

2. باورهای‌تان را قوی کنید

باورهای تان را قوی کنید - راز موفقیت در زندگی

یک رمز موفقیت در زندگی این است که باورهای‌تان را قوی کنید. اگر از افراد موفق بپرسید اولین قاعده‌ی کامیابی‌شان چیست، همه‌شان خواهند گفت: خودشان و کاری که انجام می‌دهند را باور دارند و از ابراز این باور نمی‌ترسند. اگر شما خودتان را قبول نداشته باشید چرا دیگری قبول‌تان داشته باشد؟ وقتی دیگران از شما درباره‌ی اهداف و خواسته‌های‌تان می‌پرسند، از بیان صریح و قاطع آن نهراسید، شاید هم به اهداف بلندتان بخندند و به دیده‌ی تمسخر نگاه‌تان کنند اما شما با تکیه بر باوری که به خودتان دارید نباید اهمیتی به واکنش‌ آنها بدهید. اگر نسبت به خواسته‌های‌تان سُست و نامطمئن باشید، تصمیمات متزلزلی خواهید گرفت که شما را به جایی نمی‌رساند. خلاف جریان پیش بروید و متمایز باشید. گذشته از همه‌ی اینها، چند نفر در دنیای امروز هستند که واقعا زندگی رویایی‌شان را دارند؟ حالا، چند نفر از اینها اگر ازشان بپرسید اهداف‌شان چیست، با جملاتی شبیه «نمی‌دانم» جواب می‌دهند؟ پس با اراده و مصمم باشید و خودتان را باور کنید. مردم بابت اینکه شهامت دارید دنبال رویاهای‌تان بروید به شما احترام خواهند گذاشت.

زمانی داستانی شنیدم که در مورد مرد جوانی بود که در یک فروشگاه محصولات ویدیویی کار می‌کرد. او هر روز دو مجله با خود به محل کارش می‌بُرد: یکی مربوط به کارآفرینی بود و دیگری مجله‌ای بود پُر از تصاویر اتومیبل‌های پرسرعت و گرانقیمت. رئیسش از او پرسید که چرا او هر روز این مجله‌ها را با خود می‌آورد و جواب مرد جوان این بود: «من دارم اتومبیلی را که قرار است بخرم انتخاب می‌کنم.» واکنش رئیس، مانند بیشتر آنهایی بود که ذهنی متوسط دارند: او دارد خودش را خسته می‌کند، او هرگز به چنین اتومبیلی نخواهد رسید و در نهایت مایوس و ناامید خواهد شد.

مدتی بعد، مرد جوان کارش را در آن فروشگاه رها کرد و به دنبال رویایش رفت. چند سال بعد او به همین فروشگاه برگشت تا یک فیلم ویدیویی را به آنجا برگرداند و سوار همان اتومبیلی بود که در آن مجله انتخابش کرده بود. همان کسانی در آنجا کار می‌کردند که این جوان در گذشته با آنها همکار بود. حالا می‌توانید تصور کنید وقتی او را با همان اتومبیلی دیدند که فکر می‌کردند هرگز صاحبش نخواهد شد، چه قیافه‌هایی داشتند؟ همه‌ی اینها با ایجاد یک سیستم فکری و اعتقادی قدرتمند شروع شد.

اولین قدم برای رسیدن به رویاها و خواسته‌ها این است که آنها را باور و تصور کنید. وقتی شما در ذهن‌تان ایمان دارید که هم‌اکنون به اهداف‌تان خواهید رسید، حسی از تحقق و یقین ایجاد می‌شود. این باور و قطعیت شما را به سمت اقدام و عمل پیش می‌برد و وقتی بدانید نتیجه چه خواهد بود، خیلی راحت‌تر می‌توانید اقدامات لازم برای رسیدن به آن نتیجه را انجام دهید.

شما مطمئن هستید بدنی را که دوست دارید خواهید داشت.

شما مطمئن هستید با خانواده‌ای که آرزویش را دارید در خانه‌ی رویایی‌تان زندگی خواهید کرد.

شما مطمئن هستید شغلی که دوست دارید را خواهید داشت و سرمایه‌ای را که باور دارید لایقش هستید به دست خواهید آورد.

اگر تصاویر موفقیت‌های‌تان را مدام در ذهن‌تان تکرار و تجسم کنید، راه‌های عصبی جدیدی در مغزتان ایجاد می‌کنید. ذهن‌تان نمی‌تواند فرق بین واقعیت و چیزی را که صرفا تصوراتی قوی و روشن هستند تشخیص دهد. رویاپردازی کنید و آن را باور داشته باشید، تصور کنید هم اکنون به خواسته‌های‌تان رسیده‌اید. اگر رویای‌تان ملکه‌ی ذهن‌تان شود، مطمئن خواهید شد که تنها نتیجه و پیشامد ممکن همین است و تلاش می‌کنید راه‌هایی را پیدا کنید تا به وقوع بپیوندد.

قدم بعدی که شما را به سمت کامیابی و شادی هدایت می‌کند این است که:

3. روی خودتان سرمایه‌گذاری کنید

روی خودتان سرمایه گذاری کنید -راز موفقیت در زندگی

از خردمندی پرسیدند بهترین سرمایه‌گذاری ممکن که کسی می‌تواند انجام دهد چیست. جوابش کوتاه، ساده و دلنشین بود: «روی خودت سرمایه‌گذاری کن.»

نام این خردمند، وارن بافِت (Warren Buffett) است که موفق‌ترین کارآفرین و سرمایه‌گذار دنیا است و بنا به گزارش فوربز (Forbes)، سرمایه‌ای به ارزش 53.5 میلیارد دلار دارد. استخدام مربی شخصی، عضویت در باشگاه ورزشی، تهیه‌ی غذاهای سالم، خریدن کتاب و پرداخت‌ هزینه‌های آموزشی ولخرجی نیستند بلکه سرمایه‌گذاری‌اند: سرمایه‌گذاری روی خودتان!

بعضی از کارهایی که می‌توانید برای سرمایه‌گذاری روی خودتان انجام دهید:

  • به باشگاه بروید و تمرین کنید. تمرین و ورزش باعث ترشح اندروفین شده، به شما احساس فوق‌العاده‌ای می‌دهد و راندمان و میزان انرژی‌تان را بالا می‌برد. اگر زمانی را به ورزش اختصاص بدهید از عهده‌ی انجام کارهای روزانه‌تان بهتر بر خواهید آمد و با چیزهایی که زندگی پیش پای‌تان می‌گذارد بهتر می‌توانید کنار بیایید. چهل و پنج تا پنجاه دقیقه وقت، تمام آن چیزی است که نیاز دارید و بهترین مدت برای ورزش و تمرین نیز همین مقدار است.
  • وقتی هنگام برگشتن از محل کار برای خرید به فروشگاه می‌روید از خودتان بپرسید: «چه غذاهایی ذهن و بدنم را تغذیه و تقویت می‌کند تا احساس و عملکرد بهتری داشته باشم؟» با پاسخی که به این سوال می‌دهید شرایط عالی بودن را برای خودتان فراهم می‌کنید و هوشمندانه غذاهایی را برمی‌گزینید که توانایی ذهنی و جسمی‌تان را بالا می‌برند و تصمیمات بهتری خواهید گرفت.
  • شروع کنید به کتاب خواندن. تقریبا همه کتاب می‌خرند، اما تعداد کمی واقعا آنها را کامل می‌خوانند.
  • تعداد کمی از افراد کتاب‌هایی را که خریده‌اند می‌خوانند اما تعداد بسیار کمتری چیزی را که خوانده‌اند به خاطر می‌سپارند. فقط خواننده‌ی کتاب نباشید بلکه واقعا مطالعه اش کنید.
  • دست کم یک ساعت در روز کتاب بخوانید. برایان تریسی (Brian Tracy) سخنران انگیزشی می‌گوید: «یک ساعت مطالعه‌ی روزانه، در عرض سه سال شما را در هر زمینه‌ای که فعالیت دارید، بهترین خواهد کرد؛ در عرض پنج سال تبدیل به یک مرجع ملی خواهید شد و در عرض هفت سال می‌توانید در زمینه‌ی کاری خود یکی از بهترین افراد در دنیا باشید.»
  • هر ایده‌ای را که به ذهن‌تان می‌رسد یادداشت کنید. هرگز خانه را بدون قلم و کاغذ ترک کنید. معمولا بهترین ایده‌ها در نامناسب‌ترین شرایط به ذهن خطور می‌کنند؛ یادداشت‌شان کنید. فکر نکنید به یادتان خواهد ماند؛ نمی‌ماند! ضمنا یادداشت کردن ایده و فکر به ذهن‌تان اجازه می‌دهد ذخیره‌اش کند و ایده‌های بیشتر و بهتری ارائه دهد.
  • یک مهارت جدید یاد بگیرید. سعی کنید هر روز یک مهارت جدید یا یک مطلب تازه یاد بگیرید. یک مهارت در روز یعنی 365 مهارت جدید در سال. حالا تصور کنید اگر همین امروز شروع کنید، یک سال بعد چطور خواهید بود؟
  • برای دل خودتان کاری انجام دهید. بله، سختکوشی و پشتکار، عاملی اساسی در موفقیت است، اما دست کم یک بار در ماه، تفریح کنید و کاری هیجان‌انگیز، مفرح و بی‌شائبه انجام دهید که به شما احساس شادابی و سرزندگی بدهد؛ خوش بگذرانید و تفریح کنید.
  • آخرین قاعده و توصیه‌ای که برای‌تان داریم این است: ادامه دهید و ادامه دهید!

 

 

 


کنفسیوس، فیلسوف سر‌شناس چینی، قرن‌ها پیش گفته بود: «شغلی را انتخاب کن که عاشق آن هستی. بدین ترتیب حتی یک روز هم مجبور به کار کردن نخواهی بود».

این سخن ایده‌ای زیبا و بسیار ساده به نظر می‌آید. اما همه می‌دانیم زندگی واقعی کمی متفاوت است.

متأسفانه همه آن‌قدر خوش‌اقبال نیستند که کار محبوب‌شان را پیدا کنند،آن را دنبال کنند و تا آخر عمر هم شاد و خوشبخت باشند.

گاهی زندگی طور دیگری پیش می‌رود! اما برای کشف شور‌و‌شوق واقعی در زندگی راه‌هایی هست که باید یاد بگیریم.

مهارت‌ها و عادت‌هایی که موجب موفقیت ما در زندگی می‌شوند. داشتن انگیزه و تقویت آن یکی از این مهارت‌ها است. در این مقاله با انواع انگیزه و تأثیر آنها بر موفقیت ما،‌ مزایای انگیزه درونی و راه‌های مؤثر برای تقویت آن آشنا می‌شوید. با ما همراه باشید

انواع انگیزه‌ها

اجازه دهید کمی به عقب باز‌گردیم، به آغاز داستان! انگیزه یکی از اصلی‌ترین دلایل ما برای انجام کار‌ها‌ست.

ما برای انجام هر کاری مانند فعالیت‌های روزمره، سرِ کار رفتن (حتی بیش از اندازه کار کردن)،‌ تعیین اهداف، استفاده از قدرت اراده و … انگیزه‌ای داریم. انگیزه‌ها دو دسته‌اند: انگیزه‌های درونی (ذاتی و باطنی) و انگیزه‌های بیرونی (خارجی).

وقتی انجام کاری تمایلات درونی ما را ارضا می‌کند یا برای ما جذاب و لذت‌بخش است، قاعدتا انگیزه‌های درونی ما فعال هستند. در این حالت، ما نیازمند پاداش یا قدر‌شناسیِ دیگران نیستیم. ساز‌و‌کار انگیزه‌های بیرونی کاملا بر‌عکس است. انگیزش بیرونی با محرک‌های خارجی مانند وعده? ترفیع گرفتن یا افزایش حقوق یا دیگر مزیت‌های مادی فعال می‌شود.

شاید اینجا با تناقضی درباره? پاداش مالی رو‌به‌رو شوید! پاداش مالی قطعا انگیزه‌ای بیرونی است اما هم‌زمان باعث می‌شود ما از کار خود لذت [درونیِ] بیشتری ببریم! خوشبختانه پژوهش بسیار بزرگی در‌این‌باره صورت گرفته است. در این پژوهش،

با بررسی تحقیقات مرتبط در طول 120 سال گذشته، معلوم شده است که ارتباط بسیار ضعیفی بین پاداش مالی و رضایت شغلی وجود دارد. اوضاع وخیم‌تر هم می‌شود! شواهدی وجود دارد که دریافت پولِ بیشتر می‌تواند اثری منفی بر انگیزه‌های درونیِ

شما داشته باشد [و رضایت درونی شما را کاهش دهد]!

مهم نیست پای کدام یک از انواع انگیزه در میان است؛ ما برای زندگی کردن به انگیزه نیاز داریم. ما همواره برای حرکت کردن، جلو رفتن و پیشرفت کردن به انگیزه نیاز داریم. وقتی آن‌چنان خسته‌ایم که نایِ برداشتن حتی یک قدم را هم نداریم، این انگیزه است که ما را به جلو هُل می‌دهد.

بیایید بهترین راه‌های ایجاد انگیزه برای پیش‌رفتن را بررسی کنیم. ببینیم چگونه می‌توان آتشِ شوق‌و‌ذوق درونی را زنده نگه داشت. زمانی که در کنج عزلت فرو رفته‌اید، زانوی غم بغل کرده‌اید و با خود می‌گویید کاش مجبور نبودید هیچ کاری انجام دهید، چه

چیزی می‌تواند شوق حرکت را در شما بیدار کند؟

 

چرا انگیزه? درونی قدرتمند‌تر از انگیزه? بیرونی است؟

 

همه موافقیم که برای زندگی به انگیزه نیاز داریم. به کدام انگیزه؟ پژوهش‌های فراوانی نشان می‌دهند قدرت انگیزه‌های درونی بسیار بیشتر از انگیزه‌های بیرونی است. این موضوع به‌ویژه درباره? انگیزه‌های پایدار صادق است. چرا؟ پاسخ ساده است. به این فکر کنید که «من می‌خواهم» چه تفاوتی با «من مجبورم» دارد. این دو‌گانگی بیشتر از هر جا در شغل شما پیش می‌آید!

فرض کنید هر روز با بی‌میلی به محل کار می‌روید و هنوز به محل کار نرسیده، هول‌و‌ولا تمام وجود‌تان را در بر گرفته است! با این اوصاف چه لذتی از کار‌کردن می‌برید؟ بهره وری و اثر‌بخشی شما چقدر خواهد بود؟ کیفیت کار‌تان چقدر است؟ جواب این سؤالات روشن است! شما قطعا به این زودی‌ها کارمند نمونه? ماه نخواهید شد!

مشکل انگیز? بیرونی نا‌پایداریِ آن است! دلیلِ این نا‌پایداری احتمالا مقوله‌ای مرتبط با روانشناسی به نام «اصل خو‌گیری به لذت» است. [بر اساس این اصل، انسان‌ها هنگام رو‌به‌رو شدن با رویداد‌ها یا تغییرات بزرگ در زندگی، ترجیح می‌دهند به‌سرعت به سطحی پایدار از شادی باز‌گردند. مثلا اگر افزایش درآمد داشته باشید، انتظارات و امیال شما نیز افزایش می‌یابد و لذتِ پایداری را که داشتید، از دست می‌دهید!] «اصل خو‌گیری به لذت» در واقع بیانِ شیک همین موضوع است که پاداش‌های بیرونی منبعی پایدار برای شادی و رضایتمندی نیستند.

شما به امید ترفیع‌ گرفتن، 100 ساعت در هفته کار می‌کنید! ترفیع هم می‌گیرید. حس خوبی که به دست آورده‌اید تا چه مدت پایدار است؟ پژوهش‌های علمی نشان می‌دهند حس قدم‌ زدن روی ابر‌ها به‌سرعت از بین می‌رود و شما حریص‌تر می‌شوید. به این ترتیب، شما وارد مسابقه‌ای بی‌پایان برای کسب لذت بیشتر شده‌اید. در هر مرحله، برای حرکت‌ کردن به انگیزه‌های بزرگ‌تر و بزرگ‌تری نیاز دارید. زمانی که به اهداف خود می‌رسید، تازه متوجه می‌شوید که رضایتمندیِ موردنظر را به دست نیاورده‌اید. شما بر «تردمیل لذت» سوار شده‌اید! [حرکت می‌کنید اما هرگز نمی‌رسید.]

مزایای انگیزش درونی

گفتیم که تلاش‌کردن تنها به امید دریافت پاداش و تشویق بیرونی پایدار نمی‌ماند و لذت‌بخش هم نخواهد بود. اگر هنوز مخالفید، ‌دلایل بیشتری برای‌تان می‌آوریم:

1. عملکرد شغلیِ بهتر

پژوهش‌ها نشان می‌دهند که انگیز? درونی در مقایسه با انگیز? بیرونی، ابزار قدرتمند‌تری برای پیش‌بینیِ عملکرد شغلی است. وقتی ما برای انجام کاری انگیزه? درونی داریم، از آن لذت می‌بریم و تمایل داریم انجامش دهیم. بنابراین ما آن کار را هر روز انجام می‌دهیم چون به ما شور‌و‌شوق و شادی و رضایت می‌دهد.

2. متعالی‌تر بودن اهداف

دلیل دیگر این است که انگیز? درونی با اهداف متعالی‌تری هم‌سو و آمیخته است. مشارکت در فعالیت‌های عام‌المنفعه یا انجام کار‌های ارزشی در راستای خیر جمعی (به‌جای خیر فردی)، نمونه‌هایی از این هم‌راستا‌ بودن است. آدام گرنت، روانشناس سازمانی،‌ پژوهش مشهوری در این باره انجام داده است. این پژوهش بر روی گروهی از کارمندان انجام شد که در برگزاری فعالیتی خیریه مشارکت داشتند. در این فعالیتِ خیریه، کمک‌های مالی برای دانشجویان کم‌بضاعت جمع‌آوری می‌شد. وقتی تأثیر این کمک‌های مالی بر زندگی و آینده? دانشجویان به کارمندان نشان داده شد، نتیجه شگفت‌انگیز بود! بهره‌وری شغلیِ کارمندان در هفت? اول 400 درصد افزایش یافت! در دراز‌مدت نیز میانگین زمانی که این کارمندان صرف برقراری تماس تلفنی می‌کردند 142 درصد و میزان کمک‌های مالی جمع‌آوری‌شده 171 درصد افزایش یافت.

3. علم‌آموزی بهتر

انگیزش درونی در زمینه? تحصیل (کسب علم) نیز بسیار مؤثر است. پژوهش‌های علمی حاکی از این است که ارائه? انگیزه‌های بیرونی (مانند تشویق و تمجید) انگیزه‌های درونی دانش‌آموزان را تضعیف می‌کند. این مسئله در دراز‌مدت موجب کندی در کسب مهارت‌ها و ایجاد خطا در فرایند آموزش می‌شود. اگر کودکان انگیزه‌های درونی داشته باشند، بیشتر در موضوعات درسی درگیر می‌شوند، بیشتر از آنها لذت می‌برند و آگاهانه برای حل مسئله تلاش می‌کنند.

گویا همه? پژوهش‌ها به نتیجه? مشترکی اشاره می‌کنند: اگر نمی‌خواهید برای کار‌هایی که مجبور به انجام‌ دادن‌شان هستید، احساس بیگاری‌ دادن داشته باشید، داشتن انگیزه? درونی ضروری است.

6 روش برای افزایش انگیزه درونی

خودباوری - مزایای انگیزه درونی و 6 راهکار مؤثر برای تقویت آن

چگونه می‌توان انگیزه‌های درونی را پرورش داد؟ خوشبختانه راه‌های زیادی برای تقویت انگیزه‌های درونی وجود دارد. ما بهترین راهکار‌ها را برای شما دست‌چین کرده‌ایم:

1. خود‌باوری دربار? توانایی‌های خود را افزایش دهید

نظریه? «خود‌باوری» را آلبرت باندورا،‌ روان‌شناس آمریکایی‌ ـ کانادایی، در سال 1982 مطرح کرد. خود‌باوری تصور ما از توانایی خود برای دستیابی به اهداف است. به عبارت دیگر، خود‌باوری به این معناست که آیا ما فکر می‌کنیم جربزه? کافی برای موفقیت در کاری را داریم یا نه.

تأثیر خود‌باوری بر اعتماد به نفس بالا‌تر، عملکرد بهتر و افزایش انگیزه روشن است. افرادی که خود‌باوری بالا‌تری دارند، بیشتر تلاش می‌کنند، اهداف دشوارتری برای خود تعیین می‌کنند و انگیزه? بیشتری برای بهبود مهارت‌های خود دارند.

گاهی باور به تواناییِ رسیدن به اهداف، یک پیش‌گویی خود‌محقق‌کننده (خود‌انجام) است و انگیزه? ما برای اثبات این باور و دستیابی به هدف را تقویت می‌کند. [پیش‌گویی خود‌محقق‌کننده، نوعی پیش‌گویی‌ست که با اعلامش، شرایط وقوع آن مهیا می‌شود. مثلا در اواخر بهار سال 1397 در میان ایرانیان شایع شد که به‌زودی قیمت ارز‌های خارجی و طلا افزایش می‌یابد. به همین دلیل، مردم برای خرید ارز و طلا به بازار هجوم بردند و بالا‌ترین جهش قیمتی در تاریخ را در این بازار‌ها به وجود آوردند!]

2. فعالیت‌های خود را با اهداف متعالی گره بزنید

باید با خود صادق باشید که هر کاری را به چه علتی انجام می‌دهید و چه چیزی به شما انگیزه می‌دهد. مهم نیست کاری که انجام می‌دهید چقدر دنیوی و مادی است. شما همیشه می‌توانید کار‌های خود را با اهداف متعالی پیوند بزنید. به این کار در روان‌شناسی، «ساختار‌بندی مجدد روایت» می‌گویند. در سال 1961، جان اف.‌ کندی،‌ رئیس‌جمهور وقت آمریکا از سازمان ناسا بازدید می‌کند. در حین بازدید، با سرایدار سازمان رو‌به‌رو می‌شود و از او می‌پرسد کار شما چیست؟ سرایدار پاسخ می‌دهد:

3. در فعالیت‌های داوطلبانه مشارکت کنید

فعالیت های داوطلبانه - مزایای انگیزه درونی و 6 راهکار مؤثر برای تقویت آن

شرکت در فعالیت‌های داوطلبانه و عام‌المنفعه روشی مناسب برای ادای دین به کائنات است. با مشارکت در این فعالیت‌ها و حمایت از نیازمندان، احساس تشخص می‌کنید، مهارت‌های جدیدی می‌آموزید،‌ دربار? خودتان احساس بهتری پیدا می‌کنید و با ارزش‌های درونیِ خود مانند احسان و انسانیت، پیوندی دوباره ایجاد می‌کنید. همه? این ویژگی‌ها نهایتا به افزایش انگیزش درونی شما می‌انجامند.

وقتی کاری را صرفا برای لذت‌ بردن و کمک به دیگران و بدون انتظار پاداش بیرونی انجام می‌دهید، یعنی تمام انگیزه? شما درونی است. خدا را چه دیدید! شاید این احساسات شیرین و انگیزه‌های درونی به تمامیِ جنبه‌های زندگی شما تسری پیدا کنند. به این ترتیب، بدون انتظار شهرت یا افتخار، تمام تلاش‌تان را در انجام همه? کار‌ها به کار خواهید گرفت.

4. منتظر نمانید تا حس‌و‌حال انجام کار به سراغ‌تان بیاید

به‌تازگی پژوهش جالبی در نشریه? «Harvard Business Review» منتشر شده است. بر اساس این پژوهش،‌ وقتی می‌گوییم «نمی‌توانم خودم را برای باشگاه‌ رفتن متقاعد کنم» یا «نمی‌توانم صبح زود بیدار شوم»، در واقع منظور‌ ما این است که حس‌و‌حال آن کار‌ها را نداریم! برای انجام این کار‌ها هیچ مانع فیزیکی‌ای سد راه ما نیست؛ تنها مانع تنبلی است.

خبر خوب این است که برای انجام هیچ کاری به حس‌وحال انجام آن نیاز نداریم. گاهی پیش می‌آید که با اکراه، کاری را شروع می‌کنیم، اما در ادامه از انجام دادنش لذت می‌بریم. آیا چنین تجربه‌ای داشته‌اید؟

مثلا ممکن است بعد از یک روز سختِ کاری،‌ حس‌و‌حال باشگاه‌ رفتن را نداشته باشید. به‌جای ساعت‌ها کلنجار رفتن و دلیل‌تراشی ذهنی، تنها کافی‌ است بروید باشگاه! به خودتان بگویید بعد از باشگاه به این موضوع فکر می‌کنید! وقتی گرمِ تمرین‌کردن شدید و افرادی با وضع مشابه را کنار خود دیدید، ناگهان خستگی و بی انگیزگی از شما جدا می‌شود.

پی‌ریزی و پیروی از برنامه‌های دائمی، روشی دیگر برای غلبه بر به تعویق انداختن کار‌ها‌ است. کافی‌ است به انجام‌ دادن کاری عادت کنید. در این صورت، ناگهان متوجه می‌شوید که ساعت 6 صبح بیدار شدن و به محل کار رفتن یا روزی یک ساعت نوشتن (اگر در حال نوشتن کتاب هستید) اصلا سخت و هولناک نیست

5. خود‌مختاری و حق تعیین سرنوشت را جدی بگیرید

نظریه خود تعیین کنندگی (خود‌مختاری) را در اواسط ده? 80 میلادی، اساتید دانشگاه روچستر ارائه کردند. [خود‌مختاری یعنی به‌جای پذیرش شرایط تحمیلی، از حق انتخاب و تعیین سرنوشت خود استفاده کنیم.] این نظریه یکی از مشهور‌ترین نظریات در حوزه? انگیزش است. نظریه? خود‌مختاری به بررسی دلایل رفتار‌های ما و دسته‌بندی این دلایل می‌پردازد. بر اساس این نظریه، ما سه نیاز اصلی داریم که با تأمین آنها، نیاز‌مان به رشد و شکوفایی ارضا می‌شود. این سه نیاز بنیادی عبارت‌اند از: شایستگی، خود‌کفایی (استقلال) و وابستگی (احساس تعلق).

اگر شغل‌مان امکان آموختن و رشد را برای ما فراهم کند (شایستگی) و ما به اندازه‌ای استقلال داشته باشیم که خلاقیت خود را بروز و امور را به روش خود انجام دهیم (خودکفایی)، آنگاه انگیزه? ما برای تلاش کردن بیشتر می‌شود و عملکرد ما به اوج می‌رسد. علاوه بر این، ما به‌عنوان موجوداتی اجتماعی، به احترام و ارتباط با دیگران محتاجیم (وابستگی).

هر سه مؤلفه به‌تنهایی یا در ترکیب با هم می‌توانند قدرتمند‌ترین ابزار‌های انگیزشی را در اختیار ما بگذارند. حتی اگر خمود و بی‌انگیزه باشیم، با کمک این ابزار‌ها می‌توانیم به شکوفایی دست یابیم.

6. دلایل جدی‌تری برای انجام‌ دادن کار‌ها پیدا کنید

برخی از شرکت‌ها خواست یا تواناییِ ایجاد انگیزه در کارکنان خود را ندارند. کارکنان این شرکت‌ها با چه انگیزه‌ای عملکرد خوب خود را حفظ می‌کنند؟ در سال 2016 پژوهش جالبی درباره? این موضوع انجام شد. این پژوهش به بررسی میزان انگیزه? کارکنان یک کارخانه? مکزیکی پرداخت. کارکنانِ این کارخانه هر روز کار‌هایی تکراری انجام می‌دادند، هرگز مهارت تازه‌ای نمی‌آموختند، ترفیع نمی‌گرفتند و تخصص‌های‌شان توسعه پیدا نمی‌کرد. همچنین بدون توجه به بهره‌وری، حقوق یکسانی به همه پرداخت می‌شد! به این ترتیب، به‌جز حفظ شغل، هیچ انگیزه? بیرونیِ دیگری در کار نبود.

در این شرایط بود که نوع سومی از انگیزه‌ها به نام «انگیزه? خانواده» کشف شد. کارکنانی که توافق بیشتری با عبارات «تأمین خانواده برای من مهم است» و «منفعت‌ رساندن به خانواده برای من اهمیت دارد» داشتند، انرژیِ بالا‌تری برای کار‌کردن و در نتیجه عملکرد بهتری داشتند. توجه کنید که این کارکنان به‌جز خانواده، انگیزه? درونی یا بیرونیِ دیگری نداشتند!

نکت? مثبت دربار? این انگیزه این است که محل کار یا شرایط شما تأثیری در آن ندارد. فعالیت شما با موضوع عمیق‌تری مرتبط است. اگر حاضر نیستید کاری را به‌خاطر خود‌تان انجام دهید، شاید آن را به‌خاطر کسانی که دوست‌شان دارید، انجام دهید! احتمالا همگی موافقید که این انگیزه بسیار قدرتمند است.

سخن آخر

فردریک هرزبرگ، روان‌شناس آمریکایی، مؤلف یکی از مشهور‌ترین نظریه‌ها درباره? انگیزش است. مقاله? او با عنوان «تکرار کن، چگونه به کارمندان خود انگیزه می‌دهید؟» محبوب‌ترین مقاله? نشریه? «Harvard Business Review» است و بیش از 1?2 میلیون بار منتشر شده است. او می‌گوید:

اگر به سگم لگد بزنم، حرکت می‌کند. اگر بخواهد مجددا حرکت کند باید چه کار کنم؟ باید دوباره به او لگد بزنم. همین‌طور، من می‌توانم باتری فردی را خالی و سپس آن را شارژ کنم و باز‌ هم آن را شارژ کنم. صحبت از انگیزه‌ دادن فقط زمانی معنا دارد که شما شارژرِ باتریِ آن فرد را در اختیار داشته باشید. به این ترتیب، آن فرد به انگیزه? دیگری نیاز ندارد. او برای انجام کار [و خالی کردن باتری‌اش] مشتاق است [چون شما دوباره آن را شارژ می‌کنید].

هرزبرگ توضیح می‌دهد که به‌اصطلاح، «عوامل بهداشت شغلی» (شامل حقوق، امنیت شغلی، مزایا، میزان مرخصی و شرایط کاری)، انگیزه یا شکوفایی فردی ایجاد نمی‌کنند. باید به‌دنبال برانگیزاننده‌هایی مانند دشواری‌های کاری، فرصت‌های پیشرفت، دستاورد‌های [شغلی]، مسئولیت‌های بیشتر، به‌ رسمیت‌‌ شناخته‌ شدن و خودِ شغل بود.

هرزبرگ دریافته بود که وقتی بحث شادی و رضایتِ بلند‌مدت (و به‌طور کلی بهبود سلامت روان و روح) در میان است، انگیزش درونی حرف اول و آخر را می‌زند.

دفعه? بعدی که خواستید تکان کوچکی به خود بدهید، «تحمل کن و انجامش بده» به‌هیچ‌وجه بهترین شیوه? انجام موفقیت‌آمیز کار نیست. سعی کنید کار‌تان را با اهداف بزرگ‌تر (و در صورت امکان، معنوی) گره بزنید. هرگز نگویید خسته‌اید و پیدا‌کردن انگیزه برای شما محال است. سرایدار ناسا را به یاد بیاورید!

اگر نیروی مولّد درون‌تان را پیدا کنید، توقف‌نا‌پذیر خواهید بود.


تاحلا فکر کردین که در مناسبت های مختلف از صنایع دستی به عنوان کادو استفاده کنید؟

تاحایی که من میدونم توی کشور ما ایران مردمی با آداب و رسوم و سنت های مختلفی زندگی میکنند و هر شهر، استان و یا منطقه محصولات و به قول خودمون سوغات مخصوص خودشونو دارند و این باعث میشه که اگه در اصفهان زندگی می­ کنی و قصد داری به دوست یا هر فرد دیگه در شمال هدیه­ ای بدهی، می­ تونی از صنایع دستی اصفهان یا هر شهر دیگه­ ای استفاده کنی

یا مثلا صنایع دستی یه انتخاب عالی برای دوستان و آشنایانیه که خارح از ایران زندگی میکنند،میتونین از صنایع دستی ایرانی که خیلی هم متنوع و زیبا هستند استفاده کنید و قطعا مخاطبتون خیلی خوشحال میشه.

یا یه مثال دیگه،اگه شما صاحب کسب و کار و برند هستید،صنایع دستی یه گزینه خیلی خیلی خوب برای هدیه دادن به مخاطب شماست چرا که تقریبا توی هر رنج و قیمتی میتونین دنبالش بگردین و از همه مهمتر نشانگر آداب و سنت های کشور عزیزمونه و به نظر من یک هدیه تبلیغاتیه خاصه.

هدایای صنایع دستی با کیفیت و نفیس تولید کشور عزیزمون میتونه جایگزین بسیار مناسب کالاهای وارداتی برای هدایای شما در جشن ها ، مراسم ها ، سمینارها و نمایشگاها باشه . هدایای صنایع دستی ویژه سازمانها و شرکتها برای معرفی کسب و کار شما در بسته بندی های خاص ، استندها ، جعبه های شکیل و سنتی و ... ارائه می گردد .

 


تمرکز رمز موفقیت در یادگیری است. یادگیری هم مهم‌ترین چیزی است که در این دنیا باید انجام دهیم. یادگیری فقط به‌معنای کسب علم و دانش نیست؛ بلکه نوعی توانایی است که به ما در فکر کردن بهتر و تصمیم‌سازی‌های دقیق‌تر زندگی کمک می‌کند. یکی از مجریان خبر باسابقه و موفق دنیا، دایان سایر (Diane Sawyer) در پاسخ به اینکه رمز موفقیتش در گویندگی اخبار چیست، پاسخ بسیار جالبی داده است: «درسی که من آموخته‌ام این است که هیچ‌چیز جای توجه را نمی‌گیرد». اما چطور می‌توان توجه و تمرکز را افزایش داد؟ در این متن از 5 نکته مؤثر و کاربردی برای افزایش تمرکز پرده‌برداری می‌شود.

فرقی نمی‌کند که در مدرسه مشغول مطالعه هستید و به تمرکز نیاز دارید یا در اداره‌ شلوغ‌تان سعی می‌کنید متمرکزتر عمل کنید و کارهای‌تان را پیش ببرید. برای تمام کردن پروژه‌های مختلف یا افزایش دقت در یک جلسه و تقریبا هر جای دیگری باید تمرکز کردن را یاد بگیرید.

 

1.  قانونِ «پنج تا بیشتر»

آدم‌های دنیا به دو دسته تقسیم می‌شوند: کسانی که کار کردن در خلال سختی‌ و خستگی را یاد گرفته‌اند و کسانی که آرزو می‌کنند کاش این مهارت را داشتند. از این به بعد با قانون «پنج تا بیشتر» به تمام خستگی‌ها و وسوسه‌های حین کار غلبه کنید. این قانون بسیار ساده است: هرگاه خواستید که از میانه کاری، آن را ترک کنید و به عبارت بهتر، تمرکزتان به هم خورد، به خودتان بگویید که پنج دقیقه دیگر از جایم بلند می‌شوم یا پنج صفحه دیگر می‌خوانم یا پنج مسئله درسی دیگر را حل می‌کنم و بعد کار را تمام می‌کنم.

 

دوندگان دقیقا در زمانی جانی تازه می‌گیرند و می‌توانند به دویدن ادامه بدهند که باوجود اینکه بدن‌شان ظاهرا دیگر کشش دویدن ندارد به کار خود ادامه می‌دهند و به اصطلاح عامیانه، کم نمی‌آورند. شما هم در زمانی که اراده‌تان شروع به بازیگوشی می‌کند و در آستانه کم‌آوردن قرار می‌گیرد باید به مسیر ادامه بدهید و نگذارید تمرکزتان مخدوش شود. زمانی که ذهن‌تان خسته شده است بکوشید تمرکزتان را حفظ کنید. این کار راه توسع? دامنه توجه (attention span) و ایجاد پایداری ذهنی است؛ یعنی این کار به شما کمک می‌کند ذهن‌تان را آماده نگه دارید و به کارتان ادامه دهید.

 

2. قانون «تمرکز روی یک مسئله»

دقت کرده‌اید زمانی که غرق در افکار خود هستیم، گیج به نظر می‌رسیم؟ فکرکردن بیش از حد به چند موضوع هم‌زمان باعث آشفته‌شدن می‌شود. برای رفع نگرانی و گیجی باید با مغز یک قرارداد بسته شود، قراردادی که قطعا از آن استقبال می‌کند. باور کنید که مغز در رشوه‌گرفتن و تلقین بسیار تبحر دارد. پس به او رشوه بدهید. به‌جای اینکه در افکار و دل‌نگرانی‌های مختلف غوطه‌ور شوید، به خودتان بگویید که در زمانی خاص به موضوع موردنظر فکر می‌کنم.

 

مثلا به‌جای اینکه در محل کار غرق در فکرکردن درباره قرض‌ها و پرداخت وام‌ها شوید، به مغزتان بگویید که شب به این موضوع فکر خواهید کرد؛ در عوض با برنامه ریزی، زمانی مشخص را به فکرکردن درباره سخنرانی خود برای مدیران‌تان و ارائه پروژه کاری اختصاص بدهید. مثلا بگویید که از ساعت یک تا یک و سی‌ دقیقه روی ارائ? خود کار می‌کنید تا بیانی شیوا و اثرگذار داشته باشید. به چند مسئله به‌طور هم‌زمان فکر نکنید. این کار نتیجه‌ای جز آشفتگی به دنبال نخواهد داشت.

 

اگر باز هم نتوانستید از دست افکار متعدد و مختلف خلاص شوید، آنها را روی یک تکه کاغذ یادداشت کنید و فکرکردن به هریک را به زمان مناسبش حواله دهید. با نوشتن دل‌مشغولی‌ها دیگر لازم نیست مدام به مغزتان فشار بیاورید و در نگرانی دائمی به سر ببرید. با این کار، شما یک فهرست اولویت بندی شده از کارهای‌تان دارید که به‌ترتیب برای رسیدگی به هر کار به آن مراجعه خواهید کرد.

3. قانون «مبارزه با به‌تعویق‌انداختن کارها»

حس‌وحال تمرکزکردن ندارید؟ کار یا پروژه‌تان را مدام به تعویق می‌اندازید؟ عقب انداختن کارها باعث می‌شود که درگیر فرایندی طولانی و فرسایشی شوید. مدت‌زمانی طولانی درگیر کاری خواهید شد که اگر سریع تصمیم به انجامش می‌گرفتید، زود تمام می‌شد و تکلیفش معلوم می‌شد. هر بار که خواستید کاری را به تعویق بیندازید با خود سه پرسش مهم و کلیدی را مطرح کنید:

 

آیا اجباری در انجام این کار وجود دارد؟

آیا می‌خواهم این کار را تمام کنم تا دیگر فکرم را مشغول نکند؟

آیا موکول‌کردن آن کار به بعدا باعث می‌شود که انجامش ساده‌تر شود؟

این پرسش‌ها باعث می‌شود با خودتان روراست باشید و یادتان بماند که از مسئولیت‌های‌تان گریزی نیست. به‌تعویق‌انداختن کارها فقط باعث می‌شود احساس گناه بیشتری از انجام‌ندادن‌شان به شما دست بدهد. واقعیت این است که انجام مسئولیت‌ها ضروری هستند، با عقب‌انداختن ناپدید نمی‌شوند و از میزان دشواری‌شان هم کاسته نمی‌شود. پس بهتر است به‌جای ایجاد احساسات بد درباره موکول‌کردن آنها به زمانی دیگر، سریع‌تر دست‌به‌کار شوید و تمرکزتان را بالا ببرید تا کارها پیش بروند.

4. قانون «تمرکز روی زوایای مشخص»

فرض کنیم مغز یک دوربین است و چشم‌های‌مان لنز آن هستند. بیشتر اوقات با صحنه‌های متعددی رو‌به‌رو هستیم که از دریچ? لنز وارد این دوربین می‌شوند. این صحنه‌ها در نمایی وسیع وارد مغز می‌شوند و ما می‌توانیم به‌طور هم‌زمان تمام تصاویر را وارد دوربین‌مان کنیم. مثلا دقت کرده‌اید که هم می‌توانیم مشغول رانندگی باشیم و هم با دوست‌مان در صندلی بغلی صحبت کنیم و ضمن اینکه حواس‌مان به جاده و ماشین‌های دیگر است به رادیو هم گوش بدهیم؟

 

اما برای افزایش تمرکز باید یاد بگیریم که گاهی این زاویه وسیع را محدود کنیم. باید بتوانیم روی زاویه‌ای مشخص از آنچه می‌بینیم تمرکز داشته باشیم. گاهی لازم است که صددرصد حواس‌مان را معطوف به چیزی خاص کنیم. پس بعضی وقت‌ها باید دستان‌مان را دور چشم‌ها حلقه کنیم و زاویه دید را محدود به چیزهای مهم‌تری کنیم که برای درک‌شان نیاز به تمرکز است.

 

درباره «سگ پاولوف» چیزی شنیده‌اید؟‌ ماجرای شرطی‌شدن آن را می‌دانید؟ پاولوف یک فیزیولوژیست روسی بود که فرایند شرطی‌سازی را روی سگ‌ها آزمایش می‌کرد. او با به‌صدادرآوردن یک زنگ، به سگ غذا می‌داد. در واقع، به‌شرط به‌صدادرآمدن زنگ، به سگ غذا داده می‌شد. این روند برای سگ عادت شده بود؛ به‌طوری‌که دیگر می‌دانست زمانی که زنگ به صدا درمی‌آید، غذا در انتظار اوست و با شنیدن زنگ، بزاق دهانش شروع به ترشح می‌کرد.

 

برای افزایش تمرکز روی موارد خاص و کوچک‌کردن زاویه دید با لنز چشم‌ها هم باید دستان‌تان را دور چشم‌ها حلقه کنید و در هنگام نیاز به تمرکز روی یک موضوع خاص، زاویه دید و وسعت موضوعات ذهن‌تان را محدود کنید. هر بار که دستان‌تان را روی چشم‌ها حلقه کنید تا زاویه دید را به‌طور معنوی کاهش بدهید، مغزتان از طریق شرطی‌شدن یاد می‌گیرد که زمان تمرکز بیشتر فرا رسیده است.

 

5. قانون «نگاه‌کردن برای نخستین یا آخرین بار»

برای افزایش تمرکز باید به همه‌چیز طوری نگاه کنید که انگار نخستین بار است که آنها را می‌بینید یا آخرین فرصتی است که می‌توانید به آنها دقت و توجه کنید. همیشه نخستین دیدار یا آخرین فرصت برای دیدار با دقت و توجه بیشتری همراه است. مثلا زمانی که صبح‌ها چشم‌تان را باز می‌کنید، چشم به هم? محیط دقت زیادی دارد و همه اطلاعات را به‌دقت دریافت می‌کند؛ انگار که نخستین بار است که به روی دنیا باز می‌شود. با این کار تمرکزتان بیشتر خواهد شد.

 

با چنین دقت و توجهی، تمرکزتان درباره موضوع موردمشاهده افزایش پیدا می‌کند. اگر هم با این دید به چیزها بنگرید که انگار دیگر فرصت‌دیدنِ دوباره وجود نخواهد داشت، باز هم دقت‌تان بیشتر می‌شود. نگذارید که افکار متنوع و متعددْ حواس‌تان را در لحظات زندگی پرت کنند. گیجی ناشی از حضور قلبی در چند جا، تمرکز را کاهش می‌دهد.

 

مثلا زمانی که فرزندتان را در آغوش خود می‌خوابانید، نگرانی درباره سفر فردای‌تان باعث می‌شود که از لحظه غافل شوید؛ درنتیجه، نمی‌توانید آن عشقی را که فرزندتان به شما منتقل می‌کند، دقیق و عمیق احساس کنید. پس حواس‌تان را به کاری بدهید که در حال انجام آن هستید و تمام‌وکمال در اختیار لحظ? حال قرار بگیرید. طوری به لحظ? حال دقت کنید که انگار نخستین بار است آن را تجربه می‌کنید یا گویی دیگر تکرار نخواهد شد. پس بار دیگر که فکرتان به جایی دیگر پرواز کرد، نگاهی به دورواطراف‌تان بیندازید و به‌خاطر چیزهایی که اکنون دارید، شکرگزار باشید و آنها را با تمام وجود احساس کنید.

نقل‌قول‌هایی درباره تمرکز

امو فیلیپس (Emo Phillips)، استندآپ‌کمدین آمریکایی: «من فکر می‌کردم مغز انسان جذاب‌ترین بخش بدن اوست، اما حالا که فکر می‌کنم به این نتیجه می‌رسم که چه چیزی این نکته را به من گفته است؟ [کارْ کار خود مغز است. مغز برای خودش تبلیغ می‌کند؟ این جمله اشاره به اهمیت تمرکز دارد].»

لئوناردو داوینچی(Leonardo da Vinci)، نقاش ایتالیایی: «آهن در شرایط نامطلوب، زنگ می‌زند، آب راکد خلوصش را از دست می‌دهد و در سرما یخ می‌زند، تمرکز نداشتن و عمل‌گرا نبودن هم شیره مغز را می‌مکد و نابودش می‌کند.»

خوزه ارتگا یی گاست (Jose Ortega y Gasset)، فیلسوف اسپانیایی:‌‌ «به من بگو که چه چیزی توجه تو را جلب کرده است تا بگویم کیستی.»

 

رودیارد کیپلینگ (Rudyard Kipling): «شاید نداشتن کفش و لباس برایم قابل‌تحمل باشد اما از دست رفتن تمرکز من را مختل می‌کند.»

پائولو پانداستون‌ (Paula Poundstone)، استندآپ‌کمدین آمریکایی: «موضوع این نیست که نمی‌خواهم به حرف دیگران گوش کنم. اتفاقا خیلی هم راغبم. موضوع این است که نمی‌توانم حرف‌های‌شان را بشنوم و تمرکز کنم، چون خودم مدام مشغول حرف‌زدنم.»


 

اگر می‌خواهید در آینده ثروتمند شوید، یک راه ایدئال و عالی برایتان وجود دارد: سرمایه گذاری روی توانایی‌های خودتان. سرمایه‌گذاری روی توانایی‌های شخصی همان چیزی است که به آن توسعه فردی می‌گویند. توسعه فردی راهی است برای ارزیابی مهارت‌ها و توانایی‌های شخصی‌. اگر بتوانید اهدافی برای خود داشته باشید و توانایی‌هایتان را در جهت رسیدن به آنها تقویت کنید، در مسیر درستی از توسعه فردی قرار خواهید گرفت. زمانی که قوی می‌شوید و به ویترین توانایی‌هایتان اضافه می‌کنید، صاحب گنجی می‌شوید که با تورم یا رکود اقتصادی از دست نمی‌رود. بله! مهارت‌های شخصی و توانایی‌های مختلف فردی از شما انسانی مستقل و قوی خواهند ساخت. توسعه فردی چیزی مانند افزایش اعتماد ‌به نفس یا یادگیری مهارت‌های شغلی است. به‌کمک توسعه خود می‌توانید تصمیمات بهتری در زندگی بگیرید و آزادتر و شادتر زندگی کنید. سفر توسعه فردی با پرسیدن چند سؤال شروع می‌شود. چه سؤالاتی؟ در ادامه با آنها آشنا می‌شوید.

کجا مفید هستم و کاری برای دیگران از دستم برمی‌آید؟

دقت کرده‌اید که دریافت کمک از دیگران الهام‌بخشمان برای کمک‌کردن به فردی دیگر می‌شود؟‌ یعنی زمانی که کسی کمکمان می‌کند، میل به کمک‌کردن به دیگری هم در ما رشد می‌کند.

یاری‌رسانی از جمله اقداماتی است که در مسیر توسعه فردی به آن نیاز داریم. همیشه باید از خود بپرسیم که در چه زمینه‌هایی می‌توانیم به دیگران کمک کنیم. هر زمان که در زمینه‌ای به دیگران کمک می‌کنیم، در آن حیطه به رشد و مهارت بیشتری هم می‌رسیم؛ پس اهمیت یاری و کمک به دیگران در جهت توسعه فردی را دست‌کم نگیرید.

رسیدن به هدف بدون سخت‌کوشی و نظارت بر خود ممکن است؟

افراد جاه‌طلبی که به‌دنبال موفقیت‌ و شکوفایی ظرفیت‌های خود هستند، مدام در مسیر رسیدن به مقصد تلاش می‌کنند. آنها نگاهی سخت‌گیرانه و دقیق به خود دارند و اگر اشتباهی مرتکب شوند از خود انتقاد می‌کنند و سعی بر جبران دارند. بدیهی است که این تلاش و سخت‌گیری، فشارهایی هم به آنها وارد می‌کند. اما رشد تلاش می‌طلبد و نیازمند دردکشیدن و بزرگ‌شدن است.

هیچ موفقیتی بدون تجربه روزهای سخت و خستگی ناشی از تلاش‌های بی‌دریغ نصیب‌مان نمی‌شود. پس اگر می‌خواهیم به رشد و توسعه فردی برسیم، باید تلاشی خالصانه داشته باشیم و مدام روند حرکت‌مان در مسیر پیشرفت را بررسی و نقد کنیم. هیچ صیادی در گودال حقیری که به مردابی می‌ریزد، مروارید صید نخواهد کرد. مرواریدها نصیب کسانی می‌شود که دل به دریاها می‌زنند، تلاش می‌کنند و البته می‌دانند که رویارویی با امواج سهمگین دریای آبی آسان نیست.

ارزش‌های مهم زندگی من چه‌چیزهایی‌اند؟

ارزش‌های شخصی شامل قوانینی می‌شوند که به ما در راه تصمیم گیری ارزش های مهم و حساس کمک می‌کنند. زمانی که تصمیمات و اقدام‌هایمان بر اساس ارزش‌ها‌یمان پیش می‌روند، احساس رضایت می‌کنیم. پس اگر بنای توسعه فردی داریم، باید ارزش‌هایمان را به‌دقت مشخص و مسیر حرکت خود را مبتنی بر این ارزش‌ها تعیین کنیم.

مهم‌ترین چیز در زندگی من چیست؟

همه ما خواهان رسیدن به چیزهایی در زندگی هستیم. درست؟‌ اما در میان خواسته‌هایمان یک مورد بیش از بقیه حائز اهمیت است. این خواسته ممکن است مادی یا معنوی باشد. تعیین مهم‌ترین خواسته‌تان بسیار اهمیت دارد. اگر آن را بشناسیم، اهداف و مسیرهای دیگر زندگی‌مان هم پیرامونش تشکیل می‌شود. پس باید از خود بپرسیم مهم‌ترین خواسته‌مان در زندگی چیست و به این پرسش پاسخی صادقانه بدهیم.

حاضرم برای رسیدن به چه‌چیزی سختی بکشم؟

نابُرده رنج گنج میسر نمی‌شود. هرچیز خوبی در زندگی نتیجه تلاش و تمرکز است. گاهی مسیری دشوار پیش رویمان است و دردها و چالش‌هایی هم به ما تحمیل می‌شود، اما برای توسعه فردی باید به راهمان ادامه بدهیم. اگر بدانیم که قرار است برای رسیدن به چه‌چیزی سختی بکشیم، دردهای مسیر رشد را ساده‌تر تحمل و از آنها عبور خواهیم کرد.

 

به نیمه پر لیوان هم نگاه می‌کنم؟

در زندگی به‌طور قطع با موقعیت‌هایی ناخوشایند روبه‌رو می‌شویم. درست است که تلخی‌ها و سختی‌ها برایمان ترس و اضطراب یا احساسات دیگری مانند عصبانیت به همراه می‌آورند، اما این امکان هم وجود دارد که از دل آنها فرصتی برای رشد و مثبت‌نگری بیرون بکشیم.

هر زمان که با شرایطی دشوار و منفی مواجه هستیم، باید از خود بپرسیم آیا در آن، دریچه‌ای رو به نور و روشنایی هم وجود دارد. نمی‌خواهیم به شما مثبت اندیشی افراطی را توصیه کنیم و حتی قبول داریم که در بعضی از شرایط ناخوشایند، امکان تغییر زاویه دید به‌شکلی مثبت میسر نیست؛ اما در بسیاری از موارد می‌توان از عمق سیاهی‌ها و ناخوشی‌ها به نکاتی مثبت و مطلوب رسید.

دلیل من برای زیستن چیست؟

برای داشتن زندگی بامعنا باید برای چیزی بیشتر از خویشتن زیست. قبول دارید که جمله قبلی بسیار فلسفی است؟ برای داشتن زندگی معنادار باید دلیلی در کار باشد؛ ‌دلیل و هدفی که جانمان به آن گره می‌خورد و ما را در پیچ‌وتاب‌های مسیر زندگی به جلو می‌راند. ویکتور فرانکل (Viktor Frankl) روان‌پزشکی آلمانی است که می‌گوید:

موفقیت زمانی به زندگی‌تان وارد می‌شود که ظرفیت کسب آن در شما به‌ وجود آمده باشد.

جمله بالا را چند بار بخوانید. اهمیت آن را دست‌کم نگیرید، که بسیار عمیق‌تر از آن است که به نظر می‌رسد. در واقع، جمله بالا می‌گوید برای جذب خواسته‌ها و رسیدن به آرزوها باید به کسی بدل شوید که لایق آن آرزو و خواسته است. به‌عبارت دیگر، باید ظرف وجودی‌تان را به‌اندازه خوشبختی موردنظرتان بزرگ کنید تا امکان رسیدن به آن وجود داشته باشد.

بنا به برنامه‌‌های فعلی‌ام، 5 سال آینده کجای این جهان خواهم بود؟

اگر می‌خواهیم برآورد و چشم‌اندازی درباره آینده‌مان مثلا در 5 سال بعدی داشته باشیم، باید ببینیم در حال حاضر چه می‌کنیم و‌ برنامه‌های روزانه‌مان و روند زندگی‌مان چیست.‌ برنامه‌های روزانه و ابعاد خُرد زندگی‌مان در زمان حال، اثرات بسیار بزرگی روی آینده‌مان دارند. آیا مسیر فعلی‌مان ما را به خواسته‌هایی می‌رساند که برای آینده‌مان در نظر داریم؟

برای توسعه فردی باید وقت کمتر یا بیشتری روی چه‌چیزهایی بگذارم؟

دقت کرده‌اید که بیشترمان زمان را صرف کارهایی می‌کنیم که اهمیتشان زیاد نیست؟‌ اگر بخواهیم بهتر و دقیق‌تر بگوییم، منظور این است که اولویت بندی درستی در زندگی نداریم. بهره وری واقعی یعنی انجام‌دادن کارهای مهم و درست. پس اگر قصد توسعه فردی در جان و وجودمان نقش بسته، باید یاد بگیریم که اولویت‌بندی‌های درستی را پیش بگیریم.

آیا مغزمان خودش را به آن راه می‌زند؟

باورتان می‌شود در زندگی می‌توانیم از ذهن ناخودآگاهمان هم گول بخوریم؟‌ ماجرا از چه قرار است؟ واقعیت این است که ما می‌توانیم دروغ را باور کنیم و خودمان را برای پذیرش حقیقت به آن راه بزنیم؛ مثلا فرارکردن از برخی حقایق از جمله کارهایی است که ذهنمان انجام می‌دهد. حتی گاهی سعی داریم دروغ‌هایی را به خود بگوییم و باورشان کنیم. یکی از کارهای مهمی که در مسیر توسعه فردی باید انجام داد این است که با خودمان روراست باشیم.

اگر پول در زندگی‌ام مطرح نبود، چه می‌کردم؟

ساده از این پرسش نگذرید؛ پرسش بسیار زیبا و جالبی است. بیشتر ما مدام در حال کاریم و می‌خواهیم پول درآوریم و معتقدیم نبود پول بزرگ‌ترین مانع رسیدنمان به‌سمت زندگی رؤیایی است. محض اطلاع باید بگوییم این دیدگاه از اساس اشتباه است. چرا؟ چون اگر کلی پول در بساط نداریم، دست‌کم برای بخشی از آرزوهایمان که می‌توانیم هزینه کنیم! اما آیا قدمی برمی‌داریم؟ واقعیت این است که ما دقیقا نمی‌دانیم آن زندگی رؤیایی چیست که به بهانه نبود پول از ما دور و دورتر می‌شود.

هدف من در زندگی چیست؟

این پرسش هم بسیار عمیق و البته کلی است. اجازه دهید که داستان را کمی ساده‌تر کنیم: باید بدانیم که وقتی عمرمان تمام می‌شود، دوست داریم ما را با چه‌چیزی به خاطر بیاورند؟ پاسخ به این پرسش باعث می‌شود نگاهی به اهداف و برنامه‌های خود بیندازیم و تغییری در روند هدف‌گذاری‌مان بدهیم: تغییری که زندگی خودمان، اطرافیانمان و جامعه‌مان را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. هدفمندی زندگی‌مان را مطابق سلیقه و آرزوهایمان پیش می‌برد.

چه‌چیزهایی به من انگیزه می‌دهد؟

هر توسعه و رشدی در زندگی مستلزم تلاش و پشتکار و تعهد است. برای اینکه بتوانیم میزان زیادی از تمرکز و تلاش را صرف هر کاری کنیم، به انگیزه نیاز داریم؛ پس باید از خودمان بپرسیم دلایل انگیزشمان در زندگی چیست. برای مثال، چه‌چیزهایی می‌تواند ما را آن‌چنان سر ذوق بیاورند که صبح زود از خواب بیدار شویم و شب‌ها دیر به خواب برویم؟ اگر دلایل انگیزش خود را پیدا کنیم، گامی بزرگ در راه توسعه فردی بر خواهیم داشت.

چطور می‌توانم شادی بیشتری به زندگی‌ام اضافه کنم؟

زندگی ما چیزی است که خودمان ساخته و پرداخته‌ایم. در مسیر ساختن این زندگی باید علاوه بر کار و تلاش، به تفریح و شادی هم دقت داشته باشیم. باید از خود بپرسیم که چه شادی و تفریحی را در اوقات آزادمان می‌پسندیم. پاسخ‌ به این پرسش نیز باعث شکل‌گیری تعادل در زندگی می‌شود؛ تعادلی که برای زیستن بهره‌ور به آن نیازمندیم.

آیا آماده تغییرکردن هستم؟

توسعه فردی نیازمند تغییر است. البته گاهی تغییرکردن راحت نیست و در مقابل آن مقاومت می‌کنیم. هرقدر این تغییر بزرگ‌تر باشد، مقاومت نسبت به آن هم عمیق‌تر می‌شود. اگر بنای توسعه شخصی داریم، باید حتما نسبت به تغییر منعطف شویم؛ پس لازم است ببینیم آماده تغییرکردن هستیم یا خیر.

جنبه‌های مثبت زندگیِ اکنون من چیست؟

زمانی که در مسیر توسعه فردی قدم برمی‌داریم، دیگر لازم نیست تغییرات زیادی را از سر بگذرانیم. اصلا بعضی از چیزها را باید در زندگی حفظ کنیم تا برند خاص خودمان را داشته باشیم. باید جنبه‌های مثبت زندگی‌ و شخصیتمان را شناسایی کنیم و از دستشان ندهیم.

چه موانعی در زندگی‌ام هست که ریشه در گذشته دارد؟

گاهی برخی از چیزهایی که مربوط به گذشته می‌شوند در زندگی‌مان موانعی جدی برای حرکت به‌سوی آینده‌اند. نباید بگذاریم گذشته سد راهمان شود و نگذارد زندگی را تمام‌وکمال تجربه کنیم. اگر گذشته را از یاد نبریم و مدام اسیرش باشیم، یعنی خودمان را به‌اندازه کافی قوی و باظرفیت نمی‌بینیم که از دست حرف‌های گذشته و آدم‌های نامطلوبش رها شویم؛ پس بهتر است گذشته را کنار بزنیم و ارزش‌های فعلی‌مان را شناسایی کنیم.

برای چه بخش‌هایی از مسیرم به کمک نیاز دارم؟

در راه توسعه فردی به کمک هم نیاز داریم، چون برخی از بخش‌های مسیر سخت و تهدیدبرانگیز است؛ پس تنهایی نمی‌توانیم به راهمان ادامه دهیم. لازم است از خود بپرسیم برای چه بخش‌هایی از مسیر توسعه فردی‌مان نیاز به کمک‌گرفتن از دیگران داریم. منبع کمکی‌مان ممکن است دوست، همسر، والدین یا حتی یک ابزار فناوری باشد.

آیا به ندای درونم گوش می‌سپارم؟

بیشترِ افراد هنگام تصمیم‌گیری‌های مهم از شهامت و جسارت درونی‌شان کمک می‌گیرند. این شهامت غریزی کمکمان می‌کند که در مسیری قدم بگذاریم یا خیر. در بسیاری از موارد، اعتمادکردن به ندای درونی و شهامت غریزی کار درستی است. باید از خود بپرسیم چقدر به ندای درون‌مان گوش می‌دهیم و آیا در جهت رشد و توسعه فردی از آن کمک می‌گیریم یا نه.

آیا به اندازه کافی تلاش کرده‌ام؟

برای رسیدن به هدف باید تمام تلاشمان را به کار بگیریم و چیزی کم نگذاریم. برخی از افراد هنگام ناکامی‌ها تقصیر را به گردن محیط، آدم‌های دیگر و حتی هم‌تیمی‌هایشان در کار می‌اندازند؛ اما هیچ‌وقت از خودشان نمی‌پرسند خودم به‌اندازه کافی تلاش کرده‌ام یا خیر. برای توسعه فردی باید تکلیفمان با خودمان روشن باشد و ببینیم چقدر تلاش کرده‌ایم و چقدر کم گذاشته‌ایم.

در آخر

همه افراد باید توسعه فردی را در زندگی تجربه کنند. با تلاش برای توسعه فردی می‌توانیم ابعاد بهتر و مثبتمان را کشف و نمایان کنیم. پرسش‌هایی که در این مقاله مطرح شدند به همه ما کمک می‌کنند تا راحت‌تر بتوانیم در مسیر توسعه قدم برداریم و به نسخه بهتری از خودمان بدل شویم. شما چه پرسش‌هایی را به این فهرست اضافه می‌کنید؟ نظراتتان را برایمان در قسمت «ارسال دیدگاه» بنویسید.