حس هفتم حس جاری زندگی

عذرخواهی فقط یک ژست اجتماعی نیست؛ عذرخواهی پذیرش مسئولیت رفتار و اعمال ماست. راهی است برای نشان دادن احترام و همدلی با شخص یا اشخاص آسیب‌دیده. چه‌بسا مرافعه‌ها و انتقام‌هایی که با یک عذرخواهی ساده رفع‌ورجوع می‌شوند و برعکس عدم عذرخواهی می‌تواند یک برخورد ساده را به کینه و دشمنی عمیقی تبدیل کند. بیایید عذرخواهی را بیاموزیم.

 آخرین باری که از کسی عذرخواهی کردید، کی بود؟ عذرخواهی چگونه انجام شد؟ حضوری بود؟ تلفنی بود یا با پیامک؟ آن عذرخواهی چقدر صادقانه یا معنی‌دار بود؟ آیا عذرخواهی شما یا طرف مقابل را آرام کرد؟ آیا منجر با آشتی و ادامه رابطه شد؟

چرا عذرخواهی مهم است؟

عذرخواهی فقط یک ژست اجتماعی نیست؛ عذرخواهی پذیرش مسئولیت رفتار و اعمال ماست. کاری است که ما از روی ادب انجام می‌دهیم و نشانه‌ای از درک عاطفی و اجتماعی ماست. عذرخواهی، راهی است برای نشان دادن احترام و همدلی با شخص یا اشخاص آسیب‌دیده و ازاین‌رو در روابط بین فردی و روابط اجتماعی بسیار تأثیرگذار است. چه‌بسا مرافعه‌ها و انتقام‌هایی که با یک عذرخواهی ساده رفع‌ورجوع می‌شوند و برعکس عدم عذرخواهی می‌تواند یک برخورد ساده را به کینه و دشمنی عمیقی تبدیل کند. 

مهم‌ترین دلایلی عذرخواهی چیست؟

• عذرخواهی نشان می‌دهد که ما به احساسات شخص دیگر اهمیت می‌دهیم.

• عذرخواهی نشان می‌دهد که ما مسئولیت رفتار و اعمال خود را بر عهده می‌گیریم..

• با عذرخواهی از شخص دیگر، احساس نمی‌کنیم که او برای ما تهدیدی هست؛ به‌عبارت‌دیگر با عذرخواهی، از عصبانیت و خشم دیگران مصون می‌مانیم.

• با عذرخواهی از شخصی که صدمه‌دیده یا به او آسیب رسانده‌ایم، احساسات و ناراحتی آن‌ها را تأیید می‌کنیم.

کِی عذرخواهی کنیم؟

برای یک رنجش ساده، مثلاً وقتی‌که حرف کسی را قطع می‌کنیم و اصطلاحاً وسط حرفش می‌پریم، اگر بلافاصله عذرخواهی نکنیم، ممکن است دیگر دیر شود و عذرخواهی‌مان تأثیرش را از دست بدهد. 


برای یک دلخوری شدید، مثلاً بابت این‌که یک نفر را در جمع تحقیر کرده‌ایم، بلافاصله عذرخواهی کردن، صورت خوشی ندارد. حتی کار را بدتر می‌کند. چون حواس همه جمع، روی آن موضوع متمرکز می‌شود و دلگیری فرد را از ما بیشتر می‌کند.

 بنابراین برای عذرخواهی، باید سنجیده‌تر و حساب‌شده‌ اقدام کنیم. پس سعی کنید به‌موقع و در زمان مناسب عذرخواهی کنید.

 نکته قابل‌توجه این است که اگر عذرخواهی پس از گذشت زمان طولانی انجام شود یا معنای عذرتراشی بدهد، مطمئناً با شکست مواجه خواهد شد.

چگونه عذرخواهی کنیم؟

1-  مشکل را پیدا کنید. آیا حرفی ناجوری زده‌اید؟ آیا به کسی دروغی گفته‌اید؟ آیا به قولی که داده‌اید عمل‌نکرده‌اید؟ آیا رنجش ایجادشده قدیمی است یا جدید است؟


تا زمانی که ندانید به‌طور مشخص برای چه موردی باید عذرخواهی کنید، عذرخواهی شما چیزی را حل نمی‌کند. گاهی ممکن است شما رفتار نادرستی انجام نداده باشید اما در طرف مقابلتان احساس ناخوشایندی ایجادشده باشد. به‌هرحال اول باید بفهمید که مشکل کجاست و برای چه قرار است عذرخواهی کنید.
2-مسئولیت اشتباه خود را بپذیرید. وقتی قرار است در مورد رفتار یا حرفی عذرخواهی کنید مهم است که مسئولیت اشتباه خود را به‌تمامی بپذیرید و سعی نکنید بخشی از مسئولیت را به گردن طرف مقابل بیندازید. اگر عذرخواهی تمام و کمال نباشد خود نوعی توهین است. عذرخواهی همراه با توجیه و بهانه آوردن دیگر عذرخواهی نیست.


ممکن است افراد یا عوامل دیگری هم در آن اشتباه دخیل باشند اما شما نمی‌توانید به خاطر آن‌ها نیمه نصفه عذرخواهی کنید. شما باید با پذیرفتن مسئولیت کامل اشتباه یا تقصیر رخ‌داده عذرخواهی کنید.

 

3-به‌صراحت و با بیان روشن عذرخواهی کنید. مهم است که زمان عذرخواهی اول موضوع و دلیل عذرخواهی را بیان کنید و سپس با بیان روشن و واضح به خاطر آن عذرخواهی کرده و بخواهید که عذرخواهی‌تان پذیرفته شود. مثلاً اگر با رفتار خود کسی را رنجانده‌اید بگویید که به خاطر فلان رفتار مشخص از شما عذر می‌خواهم و امیدوارم که عذرخواهی مرا بپذیرید. 

4-عذرخواهی‌تان را بنویسید. اگر امکان مکالمه رودررو وجود ندارد یا نمی‌توانید مستقیم عذرخواهی کنید می‌توانید با نوشتن نامه‌ای برای فرد موردنظر و بیان همه حرف‌هایی که دوست داشتید رودررو به او بگویید از او عذرخواهی کنید. اگر با نوشتن راحت نیستید می‌توانید صدایتان را ضبط کنید. این کار نه‌تنها به شما کمک می‌کند وقتی طرفتان را دیدید یادتان بماند که چه چیزهایی به او بگویید، بلکه می‌توانید اگر خجالت می‌کشید آنرا به طرفتان بدهید.

اما همیشه یادتان باشد که بهترین و مؤثرترین روش، عذرخواهی مستقیم و رودررو است.

5-جبران کنید. عذرخواهی هیچ‌گاه نمی‌تواند جبران کامل عمل یا رفتار اشتباه شما باشد. بنابراین باید بتوانید پس از عذرخواهی از انجام مجدد آن رفتار یا عمل یا حرف اشتباه خودداری و پرهیز کنید. درواقع تصحیح و اصلاح رفتار یکی از نتایج عذرخواهی صادقانه است. همچنین به‌طور موردی هم اگر اشتباه شما موجب خسارتی در فرد مقابل شده در پی جبران آن برآیید. این‌گونه با جبران خسارت وارده به فرد یادتان می‌ماند که آن اشتباه را دوباره تکرار نکنید.

 

6-برای جبران اشتباهتان فرصت بخواهید. پس از عذرخواهی از فرد موردنظر بخواهید تا فرصت دوباره‌ای برای جبران اشتباه شما بدهد. این کار باعث می‌شود فرد مقابل قدرت لازم را برای غلبه بر موقعیت به‌طور واقعی احساس کند.

 

7-صبور باشید. اگر عذرخواهی‌تان پذیرفته نشد از فرد مقابل به خاطر شنیدن حرف‌هایتان و اجازه دوباره برای عذرخواهی مجدد در آینده تشکر کنید. مثلاً بگویید که "درک می‌کنم که آن‌قدر از دستم ناراحت هستید که نمی‌توانید عذرخواهی مرا بپذیرید اما از اینکه اجازه عذرخواهی به من دادید تشکر می‌کنم و منتظر می‌مانم تا نظر شما برای پذیرفتن عذرخواهی‌ام عوض شود".

 گاهی اوقات افراد برای پذیرش عذرخواهی و بخشیدن نیاز به آرام شدن و زمان دارند. شما با صبوری این فرصت را به آن‌ها بدهید.

 

8-  روی حرفتان بمانید.  عذرخواهی واقعی باید تصمیمی را به دنبال داشته باشد. برای اثبات جدی بودن عذرخواهی باید همیشه روی قولتان بمانید. درغیر این صورت، عذرخواهی معنای خود را از دست می‌دهد و جلب اعتماد مجدد بسیار سخت‌تر و برخی اوقات غیرممکن می‌شود.

 

چند توصی? مهم برای عذرخواهی

1- عذرخواهی بهتر است در خلوت شما و فرد مقابل انجام شود. این کار نه‌تنها احتمال تاثیر گذاشتن افراد دیگر را روی تصمیم فرد کمتر می‌کند، از استرس و اضطراب شما نیز می‌کاهد. اما اگر در حضور دیگران فرد را ناراحت کرده باشید، عذرخواهی باید در میان جمع انجام شود تا تأثیرگذار باشد.

2- از زبان بدنی آرام و متواضعانه استفاده کنید. دست‌به‌سینه ایستادن یا با انگشت اشاره کردن باعث می‌شود فرد مقابل حالت دفاعی به خود بگیرد. البته اگر واقعاً خود را مقصر بدانید و عذرخواهی شما صادقانه باشد زبان بدن شما این را به‌خوبی منتقل می‌کند.

3- از به کار بردن کلمه "اما" خودداری کنید (مثلاً نگویید معذرت می‌خواهم اما...) چون این کلمه نشان می‌دهد که معذرت نمی‌خواهید. همچنین نگویید که "معذرت می‌خواهم که چنین احساسی دارید" یا "معذرت می‌خواهم که ناراحت شدی". بلکه برای کاری که کردید معذرت بخواهید. با این جملات این‌طور به نظر می‌رسد که انگار فرد مقابل را متهم می‌کنید و این معذرت‌خواهی واقعی نیست. پس به احساسات  طرف مقابل ارزش بدهید و مسئولیت کار خود را قبول کنید.

4- عذرخواهی همیشه عذرخواهی دیگری را به همراه دارد. یا از طرف شما برای چیز دیگری که یادتان افتاده یا از طرف مقابل. پس برای پذیرفتن عذرخواهی و بخشیدن نیز آماده‌باشید.

5- هنگام عذرخواهی از طرف مقابل نپرسید که هنوز از دستتان عصبانی / ناراحت است یا نه. این کار باعث می‌شود احساسات ناخوشایند دوباره در وی سرباز کند و پذیرش عذرخواهی شما به تعویق بیفتد.

6- بعد از انجام عذرخواهی زمانی را به خودتان اختصاص دهید تا بتوانید ضمن تجزیه‌وتحلیل رفتارتان با احساسات ناشی از آن کنار بیایید. این کار باعث می‌شود در موقعیت‌های مشابه عاقلانه‌تر و درست‌تر رفتار کنید.

7- یادتان باشد عذرخواهی از افراد کوچک‌تر یا پایین‌دست شما به‌مراتب مهم‌تر و سخت‌تر اما مفیدتر از عذرخواهی از افراد بزرگ‌تر و بالادست شماست.



شما احتمالاً در این لحظه زندگی نمی‌کنید. اغلبِ مردم اوقات‌فراغت خود را در دنیایی خیالی به سر می‌برند: رمان می‌خوانند، فیلم و تلویزیون می‌بینند، بازی‌های کامپیوتری می‌کنند و غیره. وقتی هم که کتاب یا صفحه‌نمایشی روبه‌رویمان نباشد، ذهنمان این‌سووآن‌سو می‌رود.

ظاهراً این حالت طبیعی مغز است. دانشمندان عصب‌شناسی بخش‌هایی از مغز را که در پریشانی ذهن نقش دارند، «شبک? پیش‌فرض» می‌نامند؛ زیرا معمولاً وقتی باید برای کاری هشیارانه تمرکز کنیم، این بخش وز وز می‌کند.

پریشانی ذهن چه تأثیری در شادی دارد؟ در مقاله‌ای که در ساینس چاپ شد، متیو کیلینگورت و دنیل گیلبرت این سؤال را در قالب زیر بیان می‌کنند:

شادی، طبق آموزه‌های بسیاری از سنت‌های فلسفی و دینی، حاصل زندگی در اکنون است و شاگردان به‌گونه‌ای تربیت می‌شوند که در مقابل پریشان‌ذهنی مقاومت کنند و «در اکنون و اینجا باشند». این سنت‌ها بر این باورند که ذهن پریشان ذهنی ناشاد است. درست می‌گویند؟

کیلینگورت و گیلبرت با استفاده از یک برنام? آیفون از بیش از دوهزار نفر داده جمع‌آوری کردند. این برنامه در زمان‌هایی تصادفی افراد هدف را فرامی‌خواند و از آن‌ها سؤالاتی می‌کرد دربار? 1. شادی: الان چه حسی دارید؟ از «خیلی بد» تا «خیلی خوب»؛ 2. فعالیت‌هایی که در حال انجام آن هستند: الان چه می‌کنید؟ با گزینه‌های متعدد؛ 3. آیا ذهنشان پریشان است یا خیر: آیا به چیزی غیر از کاری که در حال انجامش هستید، فکر می‌کنید؟ اگر جوابشان بله بود، گزارش می‌کردند که تجرب? خیالی‌شان نامطلوب است یا خنثی یا مطلوب.

همان‌طور که طبق مطالعات قبلی انتظار می‌رفت، افراد تقریباً در نیمی از مواقع، پریشانی ذهن را گزارش کردند. پریشانی ذهن حدوداً در تمامی فعالیت‌های آنان رایج بود؛ به‌استثنای «لحظات عاشقانه». احتمالاً در این مواقع افراد صبر می‌کردند و پس از تغییر وضعیت خود به یادآور آیفون پاسخ می‌دادند.

یافت? بدیع این بود که حق با خردمندان است: وقتی ذهن پریشان می‌شد، افراد کمتر شاد بودند. درواقع، پریشان‌بودن یا نبودنِ ذهن بیش از فعالیتی که در واقعیت در حال انجامش بودند، در شادی آن‌ها تأثیر داشت. همان‌طور که کیلینگورت و گیلبرت در عنوان مقال? خود بیان می‌کنند، ذهن پریشان، ذهنی ناشاد است.

تنها خیال‌پردازی نیست که ما را ناشاد می‌کند. قالب دیگری از فرار خیالی را در نظر آورید: خواب‌دیدن غیرارادی. رایج‌ترین خوابی که افراد گزارش می‌کنند، اصلاً چیز لذت‌بخشی نیست: تحت‌تعقیب‌بودن.

یا داستان‌هایی را که انتخاب می‌کنیم و درگیر آن‌ها می‌شویم ملاحظه کنید. اغلب، داستان‌هایی هستند مثبت و هماهنگ با رویدادها و تجربیاتی که در زندگی روزمره از آن‌ها لذت می‌بریم و گاه همراه با همدلی با قهرمانی خیالی که کار خوشایندی می‌کند. اما بسیاری از انواع رایج داستان‌ها با تجاربی همسو هستند که ناخوشایند یا بدتر از تجارب زندگی روزمره‌اند. بسیاری از ما مجذوب وحشت می‌شویم: داستان‌های هولناک مرده‌های متحرک، آدم‌خوارها، قاتلان زنجیره‌ای، اتاق‌های شکنجه و مانند آن. بعضی غم را ترجیح می‌دهند: مادر جوانی که از سرطان می‌میرد، بچه‌ای با سرطان خون، ماجراهای خیانت، ازدست‌دادن و رنج‌های واقعی بشری. ما برای تجربیاتی پول می‌دهیم که تنمان را می‌لرزانند و اشکمان را در می‌آورند.

دیوید هیوم از «لذتی وصف‌ناپذیر» سخن می‌گفت که مخاطبان تراژدی تجربه می‌کردند. او زیرکانه اشاره می‌کرد که احساس منفی‌ای که در تراژدی برانگیخته می‌شود، یک ویژگی است و نه یک نقصان: «تماشاچیان هرچه‌بیشتر تحریک و متأثر شوند، بیشتر از نمایش لذت می‌برند.»

عجیب است که ذهن اینگونه عمل می‌کند. از دیدگاه تکاملی، انتظار می‌رود به‌سوی کارهایی کشیده شویم که عواقبی مثبت‌گرا دارند و احتمال بقا و تولیدمثل ما را افزایش می‌دهند. اما ارزشِ گذراندنِ این‌همه وقت برای فکرکردن به رویدادهای ناخوشایند و غیرواقعی در چیست؟

شاید اتفاقی تکاملی است. ممکن است احساساتِ ما به تفاوت میان واقعی و خیالی حساس نباشند. هرزه‌نگاری اینطور عمل می‌کند. تصویر می‌تواند واکنشی تقریباً مشابه واقعیت برانگیزد. پس شاید ازاین‌رو شیفت? رویدادهای خیالی وحشتناک می‌شویم که اهمیتِ فکرکردن به چیزهایِ ترسناکِ واقعی بدیهی است؛ مثلا اگر کسی برنامه دارد که شما را به قتل برساند، ارزشش را دارد که دربار? آن فکر کنید، هرچند نامطلوب باشد. ما دست‌کم تاحدی، این خیالات را واقعی می‌انگاریم.

اما شاید چیز دیگری هم در میان باشد. برای مثال، فیلم مرز فردا را در نظر بگیرید.

اتفاقات فیلم در آیند? نزدیکی رخ می‌دهد که فضایی‌ها به زمین حمله می‌کنند. تام کروز در نقش مدیر روابط‌عمومی بدون هیچ تجرب? رزمی درنهایت درگیر جنگ می‌شود و خیلی سریع کشته می‌شود. به‌عللی که به‌خاطر پیچیدگی نمی‌توان اینجا مطرحشان کرد،


او خود را در حلقه زمان می بیند و پیش از آنکه جنگ آغاز شود، همراه با خاطرات رویدادهایی که به مرگش ختم شدند، از نو متولد می‌شود. می‌تواند از تجرب? گذشت? خود درس بگیرد و ازاین‌رو بارهاوبارها می‌جنگد. هر بار بهتر می‌شود تا زمانی که کاملاً فضایی‌ها را شکست می‌دهد. شعار فیلم این است: زندگی کن، بمیر، تکرار کن.

این فیلم در اصل بیان دیگری از تجرب? بازی کامپیوتری است که با مرگ، فرد به نقط? ذخیر? بازی باز می‌گردد. همین اعتقاد درون‌مای? روز گراندهاگ است. شخصیتی که بیل مرای نقش او را بازی می‌کند، یک روز را دوباره تجربه می‌کند، مهارت‌های جدیدی می‌آموزد و درنهایت انسان بهتری می‌شود. پیش از این هم در سال 1904 این موضوع در کتاب دفاع از گذرگاه دافر آمده بود. کتاب ماجرای ستوان جوانی را شرح نشان می‌دهد که در جنگ بوئر مسئول دفاع از روگذر رودخانه است. داستان او در مجموعه‌ای از خواب‌ها بیان می‌شود که اولینِ آن‌ها کابوسی از شکست نظامی است. اما در خواب بعدی، او درس‌هایی را که در خواب قبلی آموخته، به یاد می‌آورد و بهتر عمل می‌کند. بعد دوباره خواب می‌بیند و بیشتر می‌آموزد تا اینکه در خوابِ آخر به پیروزی می‌رسد. این کتاب سال‌ها بازچاپ می‌شد و در آموزش نظامی از آن استفاده می‌کردند.

تجرب? شکست مداوم ناخوشایند است؛ به‌خصوص اگر فرد در حلق? زمان گرفتار شده باشد. اما می‌توان دید که بررسی مکرر گزینه‌ها و درس‌گرفتن از شکست، بدون عواقب واقعی و پایا چه قدرت فوق‌العاده‌ای به انسان می‌دهد.

این کاری است که ما با تخیلمان می‌کنیم. دنیایی ساختگی را به‌جای دنیای واقعی می‌گذاریم. منتقد ادبی ای. دی. نوتال در کتاب خود چرا تراژدی برایمان لذت‌بخش است؟ این دیدگاه را به خوبی خلاصه می‌کند:
نژاد بشر راهی یافته تا اگر نمی‌تواند چرخ عصار مرگ داروینی را از میان بردارد، لااقل بتواند آن را به تأخیر اندازد یا از قدرتش بکاهد. فرضیه‌هایمان را در قالبِ ارتشی فدایی جلو می‌فرستیم و سقوط آن‌ها را به نظاره می‌نشینیم.

در اثر قبلی خود، نام این را نظری? «تمرین امن» گذاشتم. این نام، هم به دام خیال‌پردازی اشاره دارد و هم به شیب منفی آن: به رویدادهای ناشاد فکر می‌کنیم، چون همان‌هایی هستند که لازم است برایشان آماده شویم. این ظرفیت را داریم که خواب و خیال‌هایی مسرت‌بخش احضار کنیم و اغلب فقط به همین احضار بسنده کنیم. اما نظام ذهنی ما با ناخوشی سازگار است و ما را وامی‌دارد به بدترین سناریوها فکر کنیم و ذهن خود را به شکست و ازدست‌دادن مشغول داریم. اینگونه ما را به این سو می‌راند که بیندشیم اگر آینده‌مان تباه شد، چطور با آن کنار آییم. زندگی کن. بمیر. تکرار کن.

پُل بلوم
استاد روان‌شناسی در دانشگاه ییل
آتلانتیک

ترجمه نجمه رمضانی


  • علایق واقعی‌تان را بشناسید:

?برای اینکه ایده‌های مفید و مؤثری تولید کنید، ابتدا باید موضوعاتی را که موردعلاقه‌ی شما هستند یا برای‌تان مسئله و مشکل به‌حساب می‌آیند، شناسایی کنید. چه چیزی در شما شور و اشتیاق ایجاد می‌کند؟ چه موضوعی برای شما مهم است؟

 

  • قدرت مشاهده خود را تقویت کنید:

?واژه‌ی ایده (idea) ریشه‌ی یونانی دارد و به معنای «مشاهده، درک و دیدن» است. منظور از مشاهده در اینجا «به‌کارگیری حواس پنج‌گانه برای دریافت اطلاعات از محیط» است، یعنی به‌طور دقیق به اطراف خود نگاه کنیم، صداها و گفت‌وگوها را بسیار دقیق بشنویم و تمرکز حواس داشته باشیم. بخش مهمی از نوآوری‌ها، برای حل  مشکلات به‌وجود آمده‌اند. پس ما برای تشخیص مشکل، باید مشاهده‌گر دقیقی باشیم. 

 

  •  دفترچه‌ی ایده‌پردازی داشته باشید:

?ذهن مخزن افکار است و برای اینکه همواره در حال رشد باقی بماند، اطلاعات ورودی و خروجی‌اش باید در تعادل باشند. نوشتن یک ایده به‌منزله‌ی خارج کردن یک فکر از مخزن ذهن است و باعث عدم تعادل ذهن می‌شود. ذهن برای حفظ تعادل خود باید یک ایده‌ی جدید تولید کند. به همین دلیل، نوشتن ایده‌ها برای تمام ایده‌پردازان بزرگ امری اساسی است. 

 

  •  ایده را ارزیابی کنید:

?هر ایده‌ای ارزش و قابلیت اجرایی شدن را ندارد. در این مرحله باید سعی کنید به یک ارزیابی واقع‌بینانه و درک روشنی از ایده‌ی خود برسید و تا حد ممکن آن را ملموس کنید.انتقادات دیگران خصوصا متخصصان آن حوزه را بشنوید. ایده‌‌ی خود را با ایده‌های مشابه مقایسه کنید و ببینید ایده‌ی شما چه مزایا و معایبی دارد. 


در ادامه مطلب قبلی به معرفی کتاب هنر شفاف اندیشیدن می پردازیم

7- جگر گوشه های خودت را بکش

خطای تایید 2  از آن جایی که در تصمیم گیری‌ها تا حد زیادی با فرضیات سر و کار داریم، در بین تعداد زیادی از مدارک و شواهد هم سو یا متناقض با نظر ما، همواره به سوی آن دسته از مدارک و شواهدی می‌رویم که نظرات ما را تایید کند. نوشتن و ثبت کردن ان چیزی است که کمک می‌کند بتوانیم با این اطلاعات به صورت دسته بندی شده مواجه شده و شواهد متناقض را دقیق تر بررسی کنیم. بر این اساس ما تمایلی طبیعی برای پیدا کردن مواردی داریم که داستان ما و دیدگاهمان را از دنیا ثابت کند. در واقع انسان روش صحیح استفاده از داده‌‌های موجود را نمی‌‌داند و به آن آگاهی ندارد و به محض تمرکز بر یک موضوع و مشاهده چند نمونه در تایید دیدگاه خاص خود در قبال آن موضوع، آن دیدگاه را به عنوان اصل کلی می‌‌پذیرد.

8- حتی داستان های واقعی هم افسانه اند

خطای داستان این بخش به نکته بسیار مهمی اشاره می‌کند که عموما در معرض آن هستیم، انتقال مفاهیم در دل داستان‌ها! آن چه باعث می‌شود مفاهیم را نویسنده آن گونه که می‌خواهد و قصد دارد به مخاطب خود منتقل کند و این قالب داستان وار، می‌تواند خطاهای ذهنی در درک حقیقت یک مطلب را دو چندان کند. به این دلیل است که در این کتاب، هشدار می‌دهد تا ذهن به قالب مفاهیمی که به ان منتقل می‌شود توجه کند و سوالاتی چون چه کسی این را فرستاده، هدف چیست و…را از خود بپرسد تا به عمق و اصل موضوع پی ببرد. داستان‌ها توانایی حذف نکات مهم و مهم نشان دادن آن چه هدف است را به خوبی دارند!

9- چرا باید دفترچه خاطرات داشت؟

خطای بازنگری این خطا را می‌توان معادل جمله “من به تو گفته بودم” تعبیر کرد. این خطا موجب می‌شود پس از وقوع نتیجه، به پیش بینی‌های خود بیش از اندازه ای که لازم است تکیه کنیم. نتیجه اعتماد و اتکای بیش از اندازه به دانسته‌ها و پیش بینی‌ها ما را از انالیز و بررسی کافی جوانب موضوعات در اینده باز می‌دارد، وقوع چندین موفقیت از سر شانس که ما ان را براساس پیشبینی‌های خود تعبیر کنیم، ریسک زیادی را در تصمیمات اتی به ما تحمیل می‌کند، ما انسان‌ها پیشگوهای ضعیفی هستیم و این موضوع بالاخره جایی بروز می‌کند، جایی که شاید غرق در اعتماد به پیشبینی‌های خود باشیم!

10- چرا مرتب دانش و توانایی های خودت را دست بالا می‌گیری؟

خطای بیش اعتمادی این خطا تا حد زیادی با خطای قبلی مشابه است، مثال این خطا را می‌توان در پیشبینی وضعیت بورس در سال اینده دانست. عادت به دست بالا گرفتن دانش، در افراد باسوادتر، متخصص تر و با دانش تر حتی بیشتر است، لذا لزوما تخصص، تحصیلات و جایگاه اجتماعی بالاتر ما را مبری از خطا نمی‌کند، بلکه در برخی موارد مثل این نوع خطای ذهنی، حتی بیشتر در معرض خطا قرار می‌گیریم.


11- کمتر از چیزی که تصور میکنی در اختیار توست

توهم کنترل: توهم کنترل به نوعی تمایل رفتاری در فرد اطلاق می‌‌شود که در آن حالت فرد به گونه ‌ای رفتار می‌کند که گویی در کنترل امور است درحالی که در واقع چنین نیست. عموم افراد معتقدند توانایی کنترل هر وضعیتی را دارند، حال انکه همواره متغیرهای بیرونی تعریف نشده ای وجود دارد که از اراده ما جهت کنترل خارج اند. این بخش از کتاب بدین معنی نیست که تلاش کنیم تا بر این متغیرهای بیرونی کنترل پیدا کنیم، نه! بلکه به معنی پذیرش این است که کنترل 100% شرایط در دست آدمی نیست و باید تمرکز خود را روی بخشی قرار دهیم که در کنترل ماست.

12- هرگز تصمیمی بر اساس نتیجه اش قضاوت نکن

خطای نتیجه ما عموما تصمیمات و اتفاقات را براساس نتایج آن‌ها ارزیابی می‌کنیم، حال ان که در بسیاری از موارد این تنها دیدن یک جنبه نهایی و محدود از یک فرایند است، فرایندی که فاکتورهای غیرقابل کنترل بیرونی زیادی در ان تاثیر داشته اند. این امر دو جنبه دارد، موفقیت‌هایی که لزوما به اندازه ان تلاشی نشده تحسین می‌شود، شکست‌هایی که لزوما به خاطر تلاش کمتر از اندازه اتفاق نیفتاده مورد قضاوت قرار می‌گیرند. ارزیابی همیشه باید براساس یک فرآیند متشکل از تمامی اجزای زنجیره تشکیل دهنده ان انجام شود و نه تنها یک بخش آن.

13- هرکسی در اوج زیبا به نظر می رسد

خطای هاله‌ای اثر هاله‌ای، پدید‌ه‌ای روانشناسی است که نه تنها اشخاص، بلکه شرکت‌های بزرگ و برندهای معروف دنیا نیز از آن به سود خود استفاده می‌کنند.اثر هاله‌ای، خطایی شناختی است که در آن افراد ویژگی مشخصی از یک انسان، شی یا هر پدید? دیگری را مبنایی برای قضاوت دربار? کل آن قرار می‌دهند. اثر هاله‌ای زمانی اتفاق می‌افتد که اگر یک مسئله متشکل از چند جنبه در نظر بگیریم، تنها به یک جنبه از ان توجه کرده و براساس همان یک جنبه نیز فضاوت می‌کنیم، این اثر بیان می‌کند که بایستی از ظاهر فراتر رفت. در صورت عدم شناخت کافی و کنترل آن، مطمئنا اثر هاله‌ای می‌تواند تاثیر منفی ای در زندگی ما داشته باشد.

14- طوری زندگی کن انگار فقط یک روز دیگر زنده ای؛ اما فقط روزهای آخر هفته

کاهش اغراق آمیز لذت از لحظه و توجه بیشتر به خوشی کوتاه مدت تا نتایج بلند مدت، مفهومی است که این خطا منتقل می‌کند. شاید بتوان این خطا را به بیان ساده تر مرتبط با کنترل غرایز و امیال دانست، این امر به آسیب کمتر نیز کمک می‌کند. تصور کنید از شما بخواهند از لذت امروز بگذرید تا در اینده پاداش بیشتری به شما بدهند، پذیرش یا عدم پذیرش این صبر، دقیقا مفهوم این خطا را منتقل می‌کند.

15- چرا چیزی به نام جنگ متوسط وجود ندارد؟

جنگ میانگین‌ها میانگین، در یک کاسه ریختن و همگن کردن نتایجی که لزوما از اجزای همگنی تشکیل نشده اند، مفهوم این خطاست. توجه به‌ میانگین و کل گرا بودن در جایی که جزئیات اهمیت زیادی دارد و میانگین نشان دهنده حقیقت موضوع نیست، خطای بزرگی در تصمیمات رقم می زند.


16- اگر دشمن داری به او اطلاعات بده

انحراف اطلاعات شاید بسیاری فکر کنند هرچه اطلاعات بیشتر باشد، قدرت اتکا به آن نیز بیشتر می‌شود، اما حقیقت آن است که اطلاعات اضافی ارزشی ندارد. دانیل جی بورستین به درستی می‌گوید بزرگترین مانع اکتشاف، جهالت نیست، بلکه توهم اطلاعات است. دفعه بعد که رقیبت را دیدی، نه از روی محبت بلکه با انبوهی از اطلاعات و تحلیل‌ها، او را از بین ببر! حجم زیاد اطلاعات، موجب می‌شود، ما از اطلاعاتی که ضروری تر، اصلی تر و کاربردی تر هستند دور شده و به اطلاعاتی بپردازیم که اهمیتی در تصمیم گیری ما ایفا نمی‌کنند.

17- چرا چیزهای کوچک بزرگ جلوه می کند؟

قانون اعداد کوچک در علم آمار قانونی وجود دارد به نام «قانون اعداد بزرگ»، کاربرد این قانون در زمینه استنتاج آماری می‌باشد، قانون اعداد بزرگ بیان می‌دارد که هرگاه حجم نمونه تصادفی انتخابی به اندازه کافی «بزرگ» باشد، این نمونه می‌تواند با دقت خوبی نماینده مشخصات اساسی جامعه ‌ای باشد که از آن استخراج شده است، همان ‌گونه که ملاحظه کردیم این قانون در مورد نمونه‌های با حجم بزرگ صادق است، ولی کانمان و تورسکی با بررسی ‌های روانشناسی خود نشان دادند که آنچه در عمل میان مردم رایج است «اعتقاد به قانون اعداد کوچک» است، یعنی اکثر مردم می‌پندارند که نمونه‌های با حجم کوچک نیز نماینده مشخصات جامعه خود هستند، لذا بر این اساس در تصمیم ‌گیری‌های سرمایه‌ گذاری خود نیز اغلب تنها به روندهای اخیر و بسیار کوتاه مدت توجه می‌‌کنند. پس هر وقت یک آمار خیره کننده درباره مقادیر کوچک شنیدی، حواست را جمع کن؛ در شرکت‌ها، خانه‌ها، شهرها، مراکز داده، لانه‌های مورچه، محله‌ها، مدرسه‌ها و… آن چه قرار است به عنوان یک یافته شگفت انگیز به تو قالب شود در واقع یک نتیجه پیش پا افتاده از توزیع تصادفی است. دانیل کانمن، برنده جایزه نوبل، در کتاب اخیر خود بیان می‌کند حتی دانشمندان با تجربه نیز گاهی تسلیم قانون اعداد کوچک می‌شوند.

18- سرعت گیر در مقابل شماست

منطق ساده تصمیم گرفتن، به خصوص گرفتن تصمیم‌‌های مهم کار ساده ‌ای نیست. در اینطور مواقع باید احساسی تصمیم گرفت یا منطقی؟ فکر کردن خسته کننده تر از حس کردن است. افراد منطقی معمولا با سبک سنگین کردن یک موقعیت تصمیم می‌گیرند. افراد احساسی تصمیم شان وابسته به این است که به یک موقعیت چه احساسی دارند. منظور از تصمیم گیری احساسی این نیست که بدون فکر تصمیم می‌گیرند بلکه افراد احساسی به صورت نا خود آگاه بر اساس ارزش‌های شخصی خود تصمیم می‌گیرند. اما منطق، عواطف و احساسات انسانی را در خود جای نمی‌دهد شاید به نظر زشت باشد ولی کاربرد زیادی دارد و بسیاری از رفتارهای درست اجتماعی نتیجه این نوع منطق است. در کتاب پیشنهاد می‌شود که با ساده ترین سوال‌های منطقی هم نقادانه برخورد کن. هر چیزی که به ذهنت می‌رسد، درست نیست. جواب‌های ساده ای را که به ذهنت خطور می‌کند، رد کن.

19- چرا باید کشتی­ های خود را اتش بزنید؟

ناتوانی در بستن درها از آنچه در یک برنامه ریزی اهمیت دارد منسجم بودن، کامل بودن و هدر ندادن وقت نیست، بلکه حذف کارهای غیرضروری است، باید اولویت بندی کرد و به بیان کتاب:

باید یاد بگیریم درها را ببندیم. استراتژی زندگی خود را مثل استراتژی یک شرکت بنویس، کارهایی را که در زندگی نباید بکنی بنویس. به بیان دیگر، تصمیم‌های حساب شده ای بگیر تا برخی چیزها را کلا نادیده بگیری و وقتی شرایطش پیش آمد، طبق لیست نبایدهایت رفتار کن. این کار نه تنها تو را از افتادن در گرفتاری حفظ می‌کند، بلکه زمان تفکر زیادی هم برایت نگاه می‌دارد. یک بار خوب فکر کن و تصمیمت را بگیر که سراغ چه چیزی‌هایی، حتی اگر فرصتش بود، نروی. بیشتر درها ارزش وارد شدن ندارد، حتی اگر به نظر برسد چرخاندن دسته در بسیار ساده است.

20- چرا هیچ غذایی غذای خانگی نمی شود؟

سندروم در اینجا اختراع نشده و هنگامی که برخی از تیم‌ها، تکنیک‌ها و فناوری‌هایی که خود ایجاد نکرده اند را نمی‌پذیرند، این سندروم اتفاق می‌افتد. هنگامی که کارکنان به دنبال مطرح شدن در سازمان هستند و مدام در حال اعتبار بخشی به کار و شخصیت کار خود هستند، این سندروم رخ می‌دهد. دراین شرایط کارکنان آنقدر کوچک و حقیر می‌‌شوند که حتی از انجام بهترین روش‌‌ها و ایده‌‌ها امتناع می‌کنند. این سندروم سبب می‌شود که فضای سازمان بسته شود. برای بازیابی عقل خود باید گاهی از بیرون و با توجه به گذشته به موضوعات نگاه کنیم. کدام یک از نظرات تو در ده سال گذشته واقعا درخشان بوده اند؟


«آیا تا به حال… زمان صرف چیزی کرده ای که در آینده احساس کنی ارزشش را نداشته؟ به انجام کاری که می‌دانی برایت مضر است اصرار کرده ای؟ سهام خود را خیلی زود یا خیلی دیر فروخته ای؟ موفقیت را نتیجه کار خود و شکست را نتیجه تاثیر عوامل بیرونی دانسته ای؟ روی یک اسب به اشتباه شرط بسته‌ای؟ این‌ها نمونه‌هایی‌ از خطاهایی اند که همه ما در تفکر روزمره خود دچارشان می‌شویم. اما با شناخت چیستی آن‌ها و دانستن نحوه شناساییشان، می‌توانیم از آنها دوری کنیم و تصمیم‌های هوشمندانه تری بگیریم.» آنچه خواندید خلاصه کوتاهی از کتاب هنر شفاف اندیشیدن بود که نویسنده مطرح سویسی رولف دوبلی آن را نوشته و  عادل فردوسی پور آن را ترجمه کرده است، نکته مهمی که محوریت این کتاب است، این است که همواره در جهان با مفاهیم متضادی چون زشتی و زیبایی، اشک و لبخند، پیروزی و شکست و… روبرو هستیم که هریک به دیگری معنی می‌دهد.

خلاصه کتاب هنر شفاف اندیشیدن (The Art of Thinking Clearly)

حقیقت آن است که خواسته یا نا خواسته آدمی در طول زندگی خود دچار خطاهای زیادی در ابعاد مختلف می‌شود ولی شناخت و پیش بینی خطاهای پیش رو کار مشکلی است. اما اگر یک کتاب شبیه یک دایره العارف لیست جامعی از این خطاها را پیش روی ما قرار داده و ذهن را از خطاهای کرده و ناکرده اش اگاه کند، می‌توان پیش بینی کرد که احتمال رخداد خطاهای بعدی نیز می‌تواند کمتر شود، عدم آگاهی منجر به عملکردهای غلط می‌شود و آگاهی بدون شک می‌تواند از درصدی از این خطاها جلوگیری کند، عموم خطاهایی که از انسان نیز سر می‌زند از نحوه تفکر اون نشات می‌گیرد، به نوعی خطاها، خطاهای ذهنی‌اند، این کتاب شما را در برابر خطاهای خود قرار می‌دهد و فرصت آنالیز مجدد ذهن و عملکرد شما را فراهم می‌کند.

رولف دوبلی کیست؟


رولف دوبلی، نویسنده، رمان نویس و کارآفرین سویسی است. دوبلی از موسسان بزرگ‌ترین فراهم آورنده خلاصه کتاب و عمده شهرت او به خاطر تألیف کتاب هنر شفاف اندیشیدن است که خیلی سریع به موفقیت دست یافت و در صدر جدول کتاب‌های پر فروش آلمان قرار گرفت. این کتاب به بسیاری از زبان‌ها ترجمه شده است. این کتاب شامل مواردی است که تحت عنوان خطاهای ذهنی شناخته می‌شود.

در واقع ما در طول فرآیندهای مختلف ذهنی از جمله تصمیم گرفتن، انتخاب کردن و… دچار خطاهایی می‌شویم که بعضا حتی چیزی از آن‌ها نمی‌دانیم. این کتاب در 99 بخش کوتاه تک تک خطاهایی که ذهن به شکل غیرعمدی و ناخودآگاه مرتکب می‌شود را به همراه مثال‌‌های مختلف و عموما ساده و قابل درک بررسی می‌کند. همان ‌طور‌که خود نویسنده هم در مقدم? کتابش ذکر می‌‌کند، فهرست خطاها کامل نیست و خطاهای دیگری را هم خود ما می‌توان به این لیست اضافه کرد. کتاب هنر شفاف اندیشیدن در واقع یک گردآوری است. گردآوری دقیق و ظریف با مثال‌‌های زیبا و کاربردی از کتاب‌های متعددی که در زمینه تصمیم گیری نوشته شده‌اند. این را از فهرست طولانی منابع در انتهای کتاب هم می‌‌توان مشاهده کرد.

مهم ترین خطاهای ذهن

1- چرا باید به قبرستان ها سری بزنی؟

خطای بقا این بخش از کتاب از تخمین احتمال موفقیت و شکست صحبت می‌کند، در این بخش اشاره می‌شود که نباید نگاه خود را به کارهایی که در دنیا به اتمام نرسیده و یا احیانا به شکست منجر شده ببندیم، نکته مهم در شروع و انجام هر کاری این است که همان قدر که احتمال موفقیت و پیروزی می‌دهیم و مثبت نگاه می‌کنیم، احتمال شکست نیز بدهیم و به عنوان یک سناریو در پیش روی خود ببینیم، بسیاری از شرکت‌های نوپا به شکست منتهی شده و حتی نمی‌توانند محصول خود را عرضه کنند، بسیاری برای محصول خود تقاضا پیدا نمی‌کنند و…مثال‌های از این دست را باید با نگاه باز و دقیق جستجو کرد.

2- آیا دانشگاه هاروارد شما را باهوش تر جلوه می دهد؟

توهم بدن شناگر نکته مهمی که در این فصل مطرح می‌شود و عامل بسیاری از شکست‌ها در مسیر تحصیلی و کاری و… است این است که بسیاری از  اوقات آن چه دقیقا علت و عامل است نادیده گرفته می‌شود، برای مثال آن چه در مسیر تحصیلی اهمیت دارد هوش و استعداد و تلاش کافی است، حتی تحصیل در بهترین دانشگاه‌ها نیز نمی‌تواند جایگزین این دو عامل باشد یا برای ادامه دادن یک رشته ورزشی باید توانایی و آمادگی بدن در نظر گرفته شود، ما عموما درگیر حواشی ایی می‌شویم که ما را از اصل داستان باز می‌دارد و در انتها چون به عامل اصلی توجهی نشده به شکست منجر می‌شود. هاروارد به‎عنوان یکی از برترین دانشگاه‎‌های جهان مطرح است. بسیاری از افراد فوق‎ العاده، در آن‎جا تحصیل کرده‎اند. آیا این بدان معناست که هاروارد موسسه بسیار خوبی است؟ ما نمی‌دانیم. شاید دانشگاه متوسطی باشد که صرفا نخبه ‎ترین دانشجوها را جذب می‎‌کند!

3- ابرها را به شکل های مختلفی می‌بینی؟

توهم دسته بندی در این بخش اشاره می‌شود که بسیاری از الگوهایی که انسان فکر می‌کند یک پترن یا الگویی است که تشخیص داده، غلط است و ناشی از تمایل ذهن انسان به تعریف الگوهای ثابت و تکرار پذیر در هر اتفاقی است، حال انکه در این بخش کتاب پیشنهاد می‌شود که اگر الگویی پیدا کردی تا می‌توانی ان را در معرض ازمون و تحلیل قرار بده تا بتوانی صیحی و غلط بودنش را آنالیز کنی. نکته جالبی که در این بخش به ان اشاره می‌شود ان است که گاهی اوقات از بابت این خطا، الگویی را “فکر می‌کنیم” (به عنوان یک خطای ذهنی) که یک الگوی تکرارپذیر است و زمانی که غلط بودن آن ثابت می‌شود متوجه می‌شویم که هیچ الگویی اساسا وجود نداشته و این نحوه مواجهه ذهن ما با مسئله بوده که از جوانب مختلف ان یک الگو ساخته است!

4- اگر پنجاه میلیون نفر چیز احمقانه ای بگویند، آن چیز کماکان احمقانه است

تایید اجتماعی موضوع مهمی که در بسیاری از مواقع با آن روبرو هستیم، نیاز به تایید دیگران است، گویی مشابهت رفتاری در تعداد زیادی از آدم‌ها، نوعی اعتماد و اطمینان از درستی انجام کاری را فراهم می‌کند که تنها یک خطای ذهنی است و بس، هیچ دلیلی وجود ندارد که آن افرادی که از آن‌ها تبعیت می‌کنیم دچار اشتباه نشوند! مثال بسیار واضح این امر رفتار گله ای در بازارهای مالی است، شکل گیری صف‌های خرید و فروش به دنبال یکدیگر نشان از این دارد که حتی در معقوله مهمی چون سرمایه گذاری که پای سرمایه زندگی افراد هم در میان است، به رفتار جمعی اعتماد می‌شود، در این بخش تاکید می‌شود که ما آدم‌ها در عموم بخش‌های زندگی عادت کرده ایم به پدیده ای به نام تایید اجتماعی، حال آن که این موضوع هیج دلالتی بر درستی یا غلط بودن یک امر ندارد.

5- تفاوت ریسک و عدم قطعیت

نفرت از عدم قطعیت در این بخش موضوع تفاوت عدم قطعیت و ریسک بررسی می‌شود، ریسک موضوعی قابل اندازه گیری است حال انکه حجم ابهام در عدم قطعیت بسیار بالاتر و مواجه با ان بسیار سخت تر است. گرچه این دو واژه تا حد زیادی باهم اشتباه گرفته می‌شود یا تفاوتی بین انها قائل نمی‌شوند، اما حقیقیت ان است که حتی نوع مواجه با این دو مسئله نیز متفاوت است. محافظه کاری یکی از واکنش‌هایی است که در برابر عدم قطعیت رخ می‌دهد، انجا که ابهام فراگیر می‌شود، محافظه کاری نیز بروز می‌کند. بر عدم قطعیت نمی‌توان تاثیر گذاشت و همین مسئله را بسیار سخت تر و امکان خطای ذهنی را نیز بالاتر می‌برد.


6- مراقب موارد استثنا باش

خطای تایید در این بخش موضوع تمایل به دریافت اطلاعات تایید کننده مطرح می‌شود، بدین معنی که ما عموما در معرض حجم زیادی از اطلاعات قرار می‌گیریم ولی به راحتی ان دسته از اطلاعاتی که با آنچه از اطلاعات قبلی در ذهن ما باقی مانده در تضاد باشد را رد می‌کنیم، گوی هیچ وقت نمی‌خواهیم با اطلاعات قبلی که ممکن است غلط باشند امکان  تغییر و تصحیح بدهیم یا به بیان دیگر ما اطلاعات را عموما به گونه ای تفسیر می‌کنیم که اطلاعات قبلی ما را تایید کند.